مدرسه علميه الغدير تهران

دل درون سينه ها درتاب وتب بود ای دريغ* کس نميداندچه حالی داشت زهرا در غدير
  • خانه
  • تماس  
  • موضوعات 
06 اردیبهشت 1394 توسط عترت سادات خاموشی

بیانات در دیدار مداحان اهل‌بیت علیهم‌السلام در آستانه‌ی سالروز ولادت حضرت فاطمه‌ی زهرا (سلام‌الله‌علیها) (۱) در حسینیه امام خمینی

بسم‌الله‌الرّحمن‌الرّحیم والحمد لله ربّ العالمین والصّلاة والسّلام علی سیّدنا محمّد و آله الطّاهرین و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین. اللّهمّ صلّ علی فاطمة و ابیها و بعلها و بنیها عدد ما احاط به علمک.

تبریک عرض میکنم این میلاد مسعود را به همه‌ی عاشقان ولایت، عاشقان نبوّت، عاشقان خاندان پیغمبر، دلباختگان فضیلت حقیقی. به شما عزیزان خوشامد عرض میکنم؛ یکایک شما دارای ارج و مقامی هستید که اشاره خواهم کرد و عرض خواهم کرد. قبل از شروع عرایضم یاد مرحوم آقای آهی (رحمة‌الله علیه) مدّاح متعهّد و پایبند و خیرخواه و پرتلاش را گرامی میدارم. (۲) بنده مرحوم آهی را از سالهای اوایل دهه‌ی ۴۰ می‌شناسم. در مشهد یک جمعی از مادحان اهل‌بیت آمده بودند و ایشان فعّال بود؛ البتّه آشنایی‌ای پیدا نکردیم امّا من ایشان را شناختم و دیدم؛ سالهای متمادی ایشان را از دور می‌شناختیم؛ بعد هم از نزدیک خدمت ایشان رسیده بودیم. خدا ان‌شاءالله درجاتش را عالی کند، به‌معنای حقیقی کلمه، پابند و متعهّد و علاقه‌مند و بخصوص نسبت به جامعه‌ی مدّاح دارای احساس تعهّد و مسئولیّت بود. و هر سال ما ایشان را در اینجا زیارت میکردیم. رحمت خدا بر او باد؛ خدا ایشان را بیامرزد؛ خدا ما را هم بیامرزد!

سه مطلب را من عرض میکنم:

*یکی درباره‌ی شما است، درباره‌ی مدّاحی و درباره‌ی این حرفه‌ی بسیار شریف است؛

*یکی درباره‌ی مسئله‌ی هسته‌ای است که امروز به یک مسئله‌ی رایج در کشور ما تبدیل شده است؛

*یکی هم راجع به مسئله‌ی یمن است.

این سه مطلب را من امروز به‌طور اجمال با شما عزیزان، و در واقع با ملّت ایران، مطرح میکنم. درباره‌ی مطلب اوّل؛ حرفه‌ی مدّاحی حرفه‌ی بسیار باشرافتی است؛ چرا؟ چون در طول تاریخ کسانی بودند که ستمگران را، ظالمان را، زورگویان را مدح میگفتند و مدح میکردند؛ امروز هم هستند. امروز هم در دنیا کسانی هستند که زبان میگشایند به مدح پلیدترین انسانهای عالم، یا قلمهایشان را با مزد ــ با مزدی کثیف و پلید ــ در این راه به‌کار می‌اندازند؛ شما به‌عکس، زبانتان، نفَستان، حنجره‌تان، قدرت هنری‌تان در خدمت مدح فضیلت است. خاندان پیغمبر خاندان فضیلتند؛ سرتاپا فضیلت. مادح خورشید مدّاح خود است؛ (۳) شما در واقع با مدح فضیلت خاندان پیغمبر، مدح خودتان را هم میکنید و در واقع شرافت این شغل را نشان میدهید. من چند سال قبل از این، در همین مجلس مربوط به فاطمه‌ی زهرا (سلام‌الله علیها) این شعر را از مرحوم صغیر اصفهانی خواندم(۴): در حدیث آمد که اندر لیلة‌الاسراء پیمبر اشترانی دید، من خود اشتری زان کاروانم گر نداری باور و حجّت همی خواهی نظر کن بر کتاب مدح او در دست من کاین هست بارم(۵) رحمت خدا بر صغیر اصفهانی. بنابراین شما کتاب مدح فضیلت را در دست دارید؛ این شرافت بزرگی است؛ خوش به حال شما؛ قدر بدانید این حرفه را، این خصوصیّات را و این فرصت را مغتنم بشمارید. این، نکته‌ی اوّل درباره‌ی مدّاحی.

نکته‌ی دوّم؛ امروز جامعه‌ی مدّاح کشور، فرصت بسیار بزرگی را در اختیار دارد؛ شما مجالسی تشکیل میدهید؛ جمعیّت‌های بزرگ، گاهی جمعیّت‌های هزاران نفری و غالباً هم جوان جمع میشوند پای منبر شما و پای خواندن شما و مدیحه‌سرایی و مرثیه‌خوانی شما؛ از این فرصت بهتر؟ این‌همه مخاطب، این‌همه دل آماده‌ی شنیدن و نیوشیدن، این همه نفوس آماده‌ی تربیت شدن در اختیار شما هستند؛ این فرصت است؛ اِغتَنِمُوا الفُرَص فَاِنَّها تَمُرُّ مَرَّ السَّحاب(۶). این فرصت را مغتنم بشمرید؛ از این فرصت بهترین استفاده را بکنید. نکته‌ی سوّم؛ بهترین استفاده‌ی از این فرصت چیست؟ تبلیغ معارف دین؛ تبلیغ همان چیزی که این بزرگواران، این نشانه‌های عظمت و فضیلت برای خاطر آن، جانشان را کف دست گرفتند؛ این‌همه رنج بردند؛ این‌همه مصیبت کشیدند؛ حادثه‌ی عاشورا به‌وجود آمد؛ حوادث گریه‌آور صدر اسلام به‌وجود آمد. [اینها] برای چه بود؟ برای ترویج معارف دین بود. از این فرصت برای ترویج معارف دین، برای سوق دادن نسل جوان به عمل به دین، به عمل به شریعت، به عمل به مسئولیّتهای بزرگ این دوران استفاده کنید.

امروز کشور ما، ملّت ما و دنیای اسلام محتاج درست فهمیدن، درست عمل کردن و ایستادگی کردن است. ملّت ایران الگو است؛ در میان ملّت، جوانان موتور حرکتند. این جوانها در اختیار شما هستند؛ یعنی شما با یک نگاه ملاحظه خواهید کرد که به یک معنا موتور حرکت دنیای اسلام، زیر کلید شما است. معارف دین را تبلیغ کنید. آنچه را مردم احتیاج دارند و آنچه را این جوانها احتیاج دارند برای پاک بودن، برای پاک زیستن، برای سبک زندگی اسلامی، برای مسلمان شدن به‌معنای واقعی کلمه، برای عاقبت به خیری، به اینها یاد بدهید؛ این در اختیار شما است. کِی ما در طول تاریخ این‌همه مجلس داشتیم که در آنها این‌همه جوان جمع بشوند و دلهایشان را در اختیار شما بگذارند. در زمان ما و در دوره‌ی جوانی ما در مشهد اگر همه‌ی مدّاحها را میشمردند، از پنج شش نفر بیشتر نمیشدند، در تهران هم یک‌خرده بیشتر از این. این‌همه مجلس، این‌همه گوینده، این‌همه خواننده، این‌همه هنر، این‌همه صدای خوش، شعرا هم به‌کار می‌افتند و آنها هم شعر میگویند؛ از این فرصت استفاده کنید؛ این هم نکته‌ی بعدی. و نکته‌ی آخر؛ پرهیز از انحراف، پرهیز از خرافه‌گرایی، پرهیز از مشکل‌تراشی در عقاید جوانها؛ گاهی ما یک کلمه‌ای میگوییم که یک گرهی در ذهن جوانِ مخاطب ما به‌وجود می‌آید؛ این گره را چه کسی میخواهد باز کند؟ این گرهی را که ما با بیان ناقص خودمان یا بیان غلط خودمان یا بی‌توجّهی و بی‌مسئولیّتی خودمان در ذهن این جوان به‌وجود می‌آوریم و عقیده‌ی او را دچار مشکل میکنیم، این گره چگونه باز خواهد شد؟ اینها مسئولیّت است. اینکه ما مجلس عزاداری و مدح سیّدالشهدا را ــ که عظمت او به‌خاطر شهادت است، عظمت او به‌خاطر فداکاری در راه خدا است، عظمت او به‌خاطر گذشت است؛ گذشت از همه چیز، از همه‌ی خواسته‌ها، از همه‌ی مطلوبها ــ تبدیل کنیم به یک نقطه‌ی سبک، به یک جایی که یک تعدادی جوان لخت بشوند، بپرند هوا، بپرند پایین و ندانند چه میگویند، درست است؟ این شکر این نعمت است که خدا به شما داده؟ این صدای خوش نعمت است؛ این توانایی اداره‌ی مجلس نعمت است؛ اینها چیزهایی است که خدا به همه نداده است، به شما داده؛ باید این نعمتها را شکر بگزارید. بنابراین من جامعه‌ی مدّاح را از ته دل دوست میدارم؛ برایتان دعا میکنم؛ خداوند ان‌شاءالله به شماها توفیق بدهد، به شماها کمک کند؛ امّا این را هم عرض میکنم که انتظارات از جامعه‌ی مدّاح، امروز در جامعه‌ی ایرانی و در کلّ نگاه منطقه‌ای، انتظار بالایی است. من درباره‌ی حضرت صدّیقه‌ی طاهره‌ی معصومه‌ی راضیه‌ی مرضیّه (سلام الله و سلام جمیع انبیائه و ملائکته و عباده الصّالحین علیها) چیزی نمیتوانم عرض بکنم؛ شما در بیانات خودتان مطالبی را بیان کردید، بنده هم زبانم قاصر است از اینکه مطلبی را عرض بکنم؛ [لذا] از این موضوع عبور میکنیم. موضوع دوّم مسئله‌ی هسته‌ای؛ بعضی‌ها سؤال کردند و میکنند که چرا فلانی درباره‌ی مسئله‌ی هسته‌ای موضع نگرفته‌است؟ جواب این است که جایی برای موضع‌گیری وجود نداشته‌است. مسئولین ما، مسئولین هسته‌ای، مباشرین کار به ما دارند میگویند هنوز کاری انجام نگرفته، هیچ چیز الزام‌آوری بین دو طرف نگذشته است؛ چه موضع‌گیری‌ای؟ اگر از من بپرسند شما موافقید یا مخالف، میگویم نه موافقم، نه مخالف؛ چون هنوز اتّفاقی نیفتاده است؛ هنوز کاری نشده. همه‌ی مشکل بر سر آن جزئیّاتی است که بنا است بنشینند و یکایکِ آنها را بحث کنند؛ این را خود مسئولین هم گفته‌اند؛ هم به ما گفته‌اند، هم در مصاحبه‌هایشان به مردم این را گفته‌اند؛ همه‌ی مشکل بعد از این است. ممکن است طرف مقابل که یک طرفِ لجوج، بدعهد، بدمعامله، اهل دبّه در آوردن، اهل چک‌وچانه کردن، اهل از پشت خنجر زدن و اهل این‌جور کارها و سیاه‌کاری‌ها است، سرِ جزئیّات بخواهد کشور ما را، ملّت ما را، مذاکره‌کنندگان مارا در یک دایره‌ای محصور کند؛ ما هنوز هیچ چیز در اختیار نداریم، هیچ الزامی به‌وجود نیامده است. اینکه حالا تبریک میگویند، به بنده تبریک میگویند، به دیگران تبریک میگویند، بی‌معنی است، چه تبریکی؟ آنچه تا کنون انجام گرفته است نه اصل توافق و مذاکره‌ی منتهی به توافق را تضمین میکند، نه محتوای توافق را تضمین میکند؛ هیچ کدام را؛ حتّی تضمین نمیکند که این مذاکرات تا به آخر برسد و به یک توافق منتهی بشود؛ اینکه تا الان انجام گرفته، این‌جوری است؛ همه چیز مربوط به بعد از این است. چند نکته را من در مورد مسئله‌ی هسته‌ای عرض میکنم. من البتّه هیچ‌وقت نسبت به مذاکره‌ی با آمریکا خوش‌بین نبودم. نه از باب یک توهّم بلکه از باب تجربه؛ تجربه کردیم. حالا اگر یک روزی ــ ما که در آن روز قاعدتاً نخواهیم بود ــ شماها ان‌شاءالله در جریان حوادث و جزئیّات و یادداشت‌ها و نوشته‌های این روزها قرار بگیرید، خواهید دید که این تجربه‌ی ما از کجا حاصل شده؛ تجربه کردیم. لکن با وجود اینکه من خوش‌بین نبودم به مذاکره‌ی با آمریکا، با این مذاکرات موردی، مخالفت نکردم، موافقت کردم؛ از مذاکره‌کنندگان هم با همه‌ی وجود حمایت کردم، الان هم حمایت میکنم. از رسیدن به یک توافقی که منافع ملّت ایران را تأمین کند و عزّت ملّت ایران را حفظ کند، صددرصد من حمایت میکنم و استقبال میکنم؛ این را همه بدانند. اگر کسی بگوید که ما مثلاً با توافق یا با رسیدن به یک نقطه مخالفیم، نه، خلاف حق و خلاف واقع گفته است. اگر یک توافقی انجام بگیرد که این توافق توافقی باشد که منافع ملّت را، منافع کشور را تأمین بکند، بنده کاملاً با آن موافقت خواهم کرد. البتّه این را هم ما گفتیم که توافق نکردن بهتر از توافق بد است ــ که این حرف را آمریکایی‌ها هم میزنند ــ این فرمول، فرمول درستی است؛ توافق نکردن از توافق کردنی که در آن، منافع ملّت پامال بشود، عزّت ملّت از بین برود، ملّت ایران با این عظمت، تحقیر بشود [بهتر است]، توافق نکردن شرف دارد بر یک چنین توافق کردنی. این هم این مطلب؛ این نکته‌ی اوّل. نکته‌ی بعدی این است که بنده در جزئیّات مذاکره دخالتی نکردم، بازهم نمیکنم؛ من مسائل کلان، خطوط اصلی، چهارچوب‌های مهم و خطّ قرمزها را به مسئولین کشور همواره گفته‌ام؛ عمدتاً به رئیس جمهور محترم که ما با ایشان جلسات مرتّب داریم، و موارد معدودی هم به وزیر محترم خارجه؛ خطوط اصلی و کلّی. جزئیّات کار، خصوصیّات کوچک که تأثیری در تأمین آن خطوط کلان ندارد، مورد توجّه نیست؛ اینها در اختیار آنها است، میتوانند بروند کار کنند. اینکه حالا گفته بشود که جزئیّات این مذاکرات تحت نظر رهبری است، این حرف دقیقی نیست؛ البتّه بنده احساس مسئولیّت میکنم، نسبت به این مسئله به‌هیچ‌وجه بی‌تفاوت نیستم، کلیّاتی وجود دارد که حالا اشاره هم خواهم کرد به بعضی از آنها؛ قبلاً هم در صحبتهای عمومی خطاب به مردم آنها را گفتیم؛ به مسئولین هم مفصّل‌ترش را گفتیم. نکته‌ی سوّم؛ همان‌طور که عرض کردم بنده به مجریان امر اعتماد دارم؛ این را شما بدانید؛ این آقایانی که مشغول کار هستند، اینها افرادی هستند مورد اعتماد ما، من در مورد آنها هیچ تردیدی [ندارم]؛ در آنچه تا حالا بودند، ان‌شاءالله بعد از این هم تردیدی به‌وجود نخواهد آمد؛ هیچ تردیدی نسبت به آنها ندارم. لکن درعین‌حال جدّاً دغدغه دارم؛ این دغدغه ناشی از آن است که طرف مقابل بشدّت اهل فریب و دروغ و نقض‌عهد و حرکت در خلاف جهت صحیح است؛ طرف مقابل این‌جوری است. یک نمونه‌اش در همین قضیّه اتّفاق افتاد؛ بعد از آنکه که مذاکره‌کنندگان ما مذاکره‌شان تمام شد، بعد از چند ساعت بیانیّه‌ی کاخ سفید منتشر شد در تبیین مذاکرات. این بیانیّه‌ای که آنها منتشر کردند ــ که اسمش را میگذارند «فکت‌شیت» ــ در اغلب موارد خلاف واقع است؛ یعنی روایتی که اینها دارند از مذاکرات و از تفاهمهایی که انجام گرفته است میکنند، یک روایت مخدوش و غلط و خلاف واقع است. این بیانیّه را آوردند من دیدم؛ چهار پنج صفحه است؛ این چهار پنج صفحه در ظرف این دو سه ساعت که تهیّه نشده؛ در همان حالی که اینها داشتند مذاکره میکردند، این بیانیّه را هم نشستند تأمین کردند. ببینید، طرف این‌جوری است؛ دارد با شما حرف میزند، بر سر یک موضوعاتی تفاهم به‌وجود می‌آید، در همان حالی که دارد با شما حرف میزند، دارد یک اعلامیّه‌ای تهیّه میکند که برخلاف آن چیزی است که بین شما و او دارد میگذرد و تا مذاکره‌تان تمام شد، آن اعلامیّه را منتشر میکند! طرف این‌جوری است؛ طرف طرف بدعهدی است، طرف متقلّبی است. حرف میزنند، بعد هم خصوصی میگویند اینها برای آبروداری است؛ برای اینکه مثلاً در مقابل مخالفانشان در داخل کشورشان کم نیاورند، یک چیزهایی را اینها مینویسند. خب، این به ما ربطی ندارد. اگر بنا باشد که اینها ملاک عمل قرار بگیرد، آنچه آنها نوشتند، قطعاً ملاک عمل نخواهد بود. آنها البتّه درباره‌ی ما هم این حرف را میزنند. آنها گفتند که ممکن است بعد از آنکه این مذاکرات انجام گرفت، رهبری برای آبروداری یک اظهار مخالفتی بکند؛ کافر همه را به کیش خود پندارد. ما حرفمان با مردم بر مبنای اعتماد متقابل است؛ مردم به این حقیر ضعیف اعتماد کردند، بنده هم به تک تک این ملّت اعتماد دارم؛ به این حرکت عمومی اعتماد دارم؛ معتقدم «یَدُ اللهِ مَعَ الجَماعَة» (۷)؛ اعتقاد دارم دست خدا است که دارد کار میکند. بیست‌ودوّم بهمن را نگاه کنید، در آن سرما، در آن مشکلات؛ روز قدس را نگاه کنید، در آن گرما با آن دهان روزه؛ چه کسی مردم را می‌آورد در این خیابانها؟ چه گیرشان می‌آید از آمدن در این خیابانها؟ این دست خدا است؛ خدا را می‌بینیم، اعتماد میکنیم به این حرکت مردمی، به این احساس مردمی، به این صدق و بصیرت مردمی اعتماد میکنیم؛ حرف میزنیم باهم؛ آنها [=طرف مقابل] جور دیگری عمل میکنند، ما را هم با خودشان مقایسه میکنند. بنابراین دغدغه‌ی این حقیر وجود دارد؛ الان هم من دغدغه دارم که اینها چه خواهند کرد و چگونه عمل خواهد شد. نکته‌ی بعدی؛ بعضی‌ها موافقت کردند، بعضی مخالفت کردند؛ در این مطبوعات ما، در این نوشته‌های [کشور] ما، در سایت‌های فضای مجازی و غیره، بعضی ستایش میکنند، بعضی هم مخالفت میکنند؛ به اعتقاد بنده مبالغه نباید کرد، عجله هم نباید کرد، باید ببینیم چه اتّفاقی خواهد افتاد؛ البتّه من به خود مسئولین هم این را گفته‌ام همین چند روز؛ مسئولین باید بیایند مردم را و بخصوص نخبگان را از جزئیّات و واقعیّات مطّلع کنند؛ ما چیز محرمانه نداریم، چیز مخفی نداریم. این مصداق همدلی با مردم است؛ همدلی و هم‌زبانی که ما گفته‌ایم(۸)، همدلی یک چیز زورکی نیست، یک چیز دستوری نیست که کسی دستور بدهد که مردم همدلی کنید، مردم هم بگویند چشم، این همدلی نمیشود؛ همدلی مثل یک گل است، مثل یک نهال و بوته‌ی گل است، باید نهال را نشاند در زمین، بعد از آن مراقبت کرد، آن را آبیاری کرد، از لطمه زدن به آن باید جلوگیری کرد تا این همدلی رشد کند؛ بدون این، همدلی نخواهد شد. همدلی از هم‌زبانی هم بهتر است، هم‌زبانی هم خوب است. ای بسا هندو و ترک هم‌زبان ای بسا دو ترک چون بیگانگان پس زبان محرمی خود دیگر است همدلی از هم‌زبانی بهتر است(۹) همدلی لازم است؛ همدلی را باید به‌وجود آورد؛ همدلی را باید رشد داد. این توصیه‌ی من به همه است. الان فرصت خوبی است برای همدلی؛ یک عدّه‌ای مخالفند، یک عدّه‌ای اعتراض دارند؛ خیلی خب، مسئولین ما که مردمان صادقی هستند، مردمان علاقه‌مند به منافع ملّی‌اند، بسیار خب، یک جمعی از مخالفین را ــ از آن افرادی را که شاخصند ــ دعوت کنند، حرفهای آنها را بشنوند؛ ای بسا در حرفهای آنها یک نکته‌ای باشد که این نکته را اگر رعایت کنند، کارشان بهتر پیش برود؛ اگر چنانچه نکته‌ای هم نبود، آنها را قانع کنند؛ این میشود همدلی؛ این میشود یکسان‌سازی دلها و احساسها، و به تبع آن عملها. به نظر من بنشینند، بشنوند، بحث کنند. حالا ممکن است بگویند آقا ما سه ماه بیشتر زمان نداریم؛ خب، حالا سه ماه بشود چهار ماه، آسمان که به زمین نمی‌آید؛ چه اشکالی دارد؟ کمااینکه آنها در یک برهه‌ی دیگری هفت ماه زمان را عقب انداختند. خیلی خب، دوستان ما هم اگر چنانچه در این همدلی‌ها و هم‌زبانی‌ها و تبادل‌نظرها یک وقتی گرفته شد، چه اشکال دارد، وقتی گرفته بشود، یک خرده زمان آن تصمیمات نهایی عقب بیفتد؛ طوری نخواهد شد. این هم نکته‌ی بعدی. نکته‌ی بعدی این است که این مذاکراتی که دارد انجام میگیرد ــ که بخشی از آن هم مذاکره‌ی با طرفهای آمریکایی است ــ فقط در موضوع هسته‌ای است؛ فقط. ما در هیچ موضوع دیگری فعلاً با آمریکا مذاکره نداریم؛ هیچ؛ این را همه بدانند؛ نه در مسائل منطقه، نه در مسائل گوناگون داخلی، نه در مسائل بین‌المللی؛ امروز فقط موضوع مورد بحث و مورد مذاکره، مسائل هسته‌ای است. حالا، این تجربه‌ای خواهد شد؛ اگر طرف مقابل از کج‌تابی‌های معمولی خودش دست برداشت، این یک تجربه‌ای برای ما میشود که خیلی خب، پس میشود در یک موضوع دیگر هم با اینها مذاکره کرد؛ امّا اگر دیدیم نه، این کج‌تابی‌هایی که همیشه از اینها دیده‌ایم باز هم وجود دارد و کج‌راهه دارند میروند، خب طبعاً تجربه‌ی گذشته‌ی ما تقویت خواهد شد. طرف مقابل ما همه‌ی دنیا هم نیستند، به این هم توجّه بشود. گاهی در تعبیرات آدم می‌شنود ــ من گله هم کردم ــ از بعضی از دوستان که میگویند جامعه‌ی بین‌المللی! جامعه‌ی بین‌المللی را آنها میگویند، جامعه‌ی بین‌المللی‌ای در مقابل ما نیست؛ یک آمریکا و سه کشور اروپایی؛ همین. آنهایی که در این مسئله دارند با ملّت ایران لج‌بازی و کج‌تابی و بدعهدی و خباثت میکنند، یکی آمریکا است، یکی [هم] سه کشور اروپایی؛ کس دیگری در مقابل ما نیست. همین دو سال، دو سال و نیم قبل از این در همین شهر تهران، نمایندگان ارشد بیشتر از ۱۵۰ کشور آمدند، حدود پنجاه رئیس کشور در تهران در جریان جنبش غیرمتعهّدها که در تهران بود جمع شدند(۱۰)؛ مال دو سه سال پیش [است]، مال صد سال پیش که نیست؛ مال همین تازه است؛ جامعه‌ی بین‌المللی اینها هستند. اینکه ما مدام بگوییم «جامعه‌ی بین‌المللی باید اعتماد کند»، جامعه‌ی بین‌المللی کجا بود؟ جامعه‌ی بین‌المللی به ما کاملاً هم اعتماد دارد؛ در همین کشورها هم خیلی از ملّتهایشان، دولتهایشان را قبول ندارند. این هم نکته‌ی بعدی. نکته‌ی آخر خواسته‌های بنده است. من یک خواسته‌هایی از مسئولین داشته‌ام که این را به آنها عرض کردم، گفتم و روی آنها اصرار دارم. یکی این مسئله است که بدانند دستاورد کنونی هسته‌ای ما چیز باارزشی است؛ این را بدانند؛ به چشم کم‌ارزش و چیز سبک به آن نگاه نکنند؛ چیز با ارزشی است. صنعت هسته‌ای برای یک کشور، یک ضرورت است. اینکه بعضی از روشنفکرنماها قلم بردارند و قلم بزنند که «آقا ما صنعت هسته‌ای را میخواهیم چه‌کار کنیم» این فریب است؛ این شبیه همان حرفی است که زمان قاجارها وقتی نفت کشف شده بود و انگلیسها آمده بودند میخواستند نفت را ببرند، اینجا دولتمرد قاجاری میگفت ما این مادّه‌ی بدبوی عَفِن را میخواهیم چه‌کار کنیم، بگذارید بردارند ببرند! این شبیه آن است. صنعت هسته‌ای برای یک کشور یک ضرورت است؛ هم برای انرژی، هم برای داروهای هسته‌ای که بسیار مهم است، هم برای تبدیل آب دریا به آب شیرین، و هم برای بسیاری از نیازهای دیگر در زمینه‌ی کشاورزی و غیر کشاورزی. صنعت هسته‌ای در دنیا، یک صنعت پیشرفته است، یک صنعت مهم است؛ این را هم بچّه‌های ما خودشان به دست آوردند؛ این انفجار ظرفیّتهای درونی و استعدادهای درونی بچّه‌های ما بود. حالا فلان کشور عقب‌افتاده، میگوید اگر ایران غنی‌سازی داشته باشد من هم میخواهم غنی‌سازی داشته باشم؛ خیلی خب برو تو هم غنی‌سازی کن؛ بلدی برو بکن(۱۱). ما که غنی‌سازی را از کسی نگرفتیم، استعداد درونی ما است؛ [اگر] شما هم استعداد درونی در ملّتت داری، برو غنی‌سازی کن؛ [این] بهانه‌گیری‌های بچّه‌گانه که بعضی از کشورها میکنند. غنی‌سازی و آنچه در زمینه‌ی هسته‌ای تا امروز پیش‌آمده است، یک دستاورد بسیار مهم است؛ این چیز کمی نیست. و این گامهای ابتدائی ما در این صنعت است. باید در این صنعت کار بشود، حرکت بشود، پیشرفت بشود. حالا چند کشور جنایتکاری که خودهاشان یا بمب هسته‌ای را علیه ملّتها به کار بردند مثل آمریکا، یا آزمایش کردند مثل فرانسه ــ فرانسه همین ده دوازده سال قبل از این سه آزمایش هسته‌ای پشت سر هم در اقیانوس کرد که اینها مخرّب است و محیط دریایی را نابود میکند؛ سه آزمایش هسته‌ای بسیار خطرناک؛ [در] دنیا هم یک جنجال مختصری کردند، بعد هم دهنها را بستند، تمام شد ــ اینها دارند به ما میگویند! ما دنبال انفجار هسته‌ای نیستیم، دنبال آزمایش هسته‌ای نیستیم، دنبال سلاح هسته‌ای نیستیم؛ نه به‌خاطر اینکه آنها میگویند، [بلکه] به‌خاطر خودمان، به‌خاطر دینمان و به‌خاطر عقلمان. هم فتوای شرعی ما این است، هم فتوای عقلی ما این است. فتوای عقلی ما هم این است که ما امروز و فردا و هیچ وقت به سلاح هسته‌ای احتیاج نداریم؛ سلاح هسته‌ای برای یک کشوری مثل کشور ما مایه‌ی دردسر است که حالا تفصیل این بماند. بنابراین دستاورد هسته‌ای، بسیار مهم است و دنبال کردن این صنعت و صنعتی کردن کشور، بسیار چیز لازمی است؛ بایستی این مورد توجّه باشد. مطالبه‌ی بعدی ما از مسئولین این بوده است که گفتیم به طرف مقابل اعتماد نکنید. خوشبختانه اخیراً یکی از مسئولین محترم صریحاً گفت که ما به طرف مقابل هیچ اعتمادی نداریم و این خیلی چیز خوبی است. گفتیم به طرف مقابل اعتماد نکنید، به لبخند او فریب نخورید، به وعده‌ی نقد که میدهد ــ وعده‌ی نقد، نه عمل نقد ــ اعتماد نکنید، [چون] وقتی خرش از پل گذشت، برمیگردد و به ریش شما میخندد! اینقدر اینها وقیحند. امروز که یک تفاهم اوّلیّه به‌صورت یک یادداشت و یک اعلامیّه منتشر شده است و هنوز هیچ کار نشده است و خود طرفین میگویند که الزامی وجود ندارد، همین حالا که توانسته‌اند این مقدار حرکت را بکنند، شما دیدید رئیس جمهور آمریکا در تلویزیون ظاهر شد با چه ژستی، با چه ریختی! مطلب بعدی که ما به مسئولین گفتیم و به مردم هم عرض میکنیم، این است که در این جزئیّات مذاکرات ــ که خیلی هم این چند ماه آینده مهم است ــ اتّفاقی که باید بیفتد این است که تحریمها به‌طور کامل و یکجا بایستی لغو بشود. اینکه یکی از آنها میگوید تحریمها شش ماه دیگر لغو میشود، یکی میگوید نه ممکن است یک سال هم طول بکشد، یکی دیگر میگوید ممکن است از یک سال هم بیشتر بشود، اینها بازیهای متعارف معمول اینها است؛ اینها هیچ قابل اعتناء و قابل قبول نیست؛ تحریمها بایستی ــ اگر چنانچه حالا خدای متعال مقدّر فرموده بود و توانستند به یک توافقی برسند ــ در همان روز توافق به‌طور کامل لغو بشود؛ این باید اتّفاق بیفتد. اگر قرار باشد که لغو تحریمها باز متوقّف بشود بر یک فرایند دیگری، پس چرا ما اصلاً مذاکره کردیم؟ اصلاً مذاکره و نشستن پشت میز مذاکره و بحث کردن و بگومگو کردن برای چه بود؟ برای همین بود که تحریمها برداشته بشود؛ این را باز بخواهند متوقّف کنند به یک چیز دیگری، اصلاً قابل قبول نیست. نکته‌ی بعدی که به مسئولین محترم تذکّر دادیم و به شما هم عرض میکنیم، این است که به‌هیچ‌وجه اجازه داده نشود که به بهانه‌ی نظارت، اینها به حریم امنیّتی و دفاعی کشور نفوذ کنند؛ مطلقاً. مسئولین نظامی کشور به‌هیچ‌وجه مأذون نیستند که به بهانه‌ی نظارت و به بهانه‌ی بازرسی و مانند این حرفها، بیگانگان را به حریم و حصار امنیّتی و دفاعی کشور راه بدهند، یا توسعه‌ی دفاعی کشور را متوقّف کنند؛ توسعه‌ی دفاعی کشور، توانایی دفاعی کشور، مشت محکم ملّت در عرصه‌ی نظامی، این بایستی همچنان محکم بماند و محکم‌تر بشود؛ یا حمایت ما از برادران مقاوممان در نقاط مختلف؛ اینها مطلقاً نبایستی در مذاکرات مورد خدشه قرار بگیرد. تذکّر بعدی این است که هیچ شیوه‌ی نظارتی غیر متعارف که جمهوری اسلامی را به یک کشور اختصاصی از لحاظ نظارت تبدیل میکند، به‌هیچ‌وجه مورد قبول نیست. همین نظارتهای متعارفی که در همه‌ی دنیا معمول است، اینجا هم همان نظارتها [باشد]، و نه بیشتر. نکته‌ی آخر در این زمینه؛ توسعه‌ی علمی و فنّی هسته‌ای در ابعاد گوناگون، به‌هیچ‌وجه نبایستی متوقّف بشود. توسعه باید ادامه پیدا کند، توسعه‌ی فنّی. حالا محدودیّتهایی را ممکن است لازم بدانند قبول بکنند، ما حرفی نداریم. برخی از محدودیّتها را قبول کنند، امّا توسعه‌ی فنّی حتماً بایستی ادامه پیدا بکند و با شدّت و قدرت پیش برود. این عرایض ما است، حرفهای ما به برادرانمان اینها است. این حرفها را ما در جلسات خصوصی هم گفتیم؛ عمدتاً در طول این یک سال و نیم با رئیس‌جمهور محترم، و بعضاً در موارد نادری هم به مسئول مذاکرات که وزیر محترم خارجه‌ی ما است گفتیم. این حرفهای من است؛ امّا حالا این خواسته‌ها را اینها با کدام شیوه‌ی مذاکراتی میتوانند تأمین کنند، این به عهده‌ی خودشان است؛ بروند بنشینند شیوه‌های درست مذاکراتی را پیدا کنند، از آدمهای مطّلع و امین بهره‌مند بشوند، از نظرات منتقدین مطّلع بشوند و آنچه را لازم است انجام بدهند. این هم مربوط به مسئله‌ی هسته‌ای. مسئله‌ی یمن. سعودی‌ها بدعت بدی گذاشتند در این منطقه و البتّه خطا کردند، اشتباه کردند. کاری که امروز دولت سعودی در یمن دارد انجام میدهد، عیناً همان کاری است که صهیونیست‌ها در غزّه انجام دادند. دو جنبه دارد: یکی اینکه جنایت است، نسل‌کشی است، قابل تعقیبِ بین‌المللی است، بچّه‌ها را میکشند، خانه‌ها را خراب میکنند، زیربناها را نابود میکنند، ثروتهای ملّی را در یک کشور از بین میبرند؛ خب، این یک جنایت بزرگ است؛ این یک طرف قضیّه است؛ طرف دیگر قضیّه این است که سعودی‌ها در این مسئله خسارت خواهند کرد، ضرر خواهند کرد و به‌هیچ‌وجه پیروز نخواهند شد. دلیل خیلی واضحی دارد؛ دلیلش این است که توانایی‌های نظامی صهیونیست‌ها چندین برابر توانایی نظامی این سعودی‌های کذا و کذا [است]؛ چندین و چند برابر اینها، آنها توانایی نظامی داشتند؛ طرف مقابل آنها هم غزّه‌ی یک وجبی بود. اینجا طرف مقابل یک کشور است، یک کشور ده‌ها میلیونی؛ یک ملّت، کشور پهناور و وسیع. اگر آنها توانستند در غزّه پیروز بشوند، اینها هم خواهند توانست در اینجا پیروز بشوند؛ البتّه اگر آنها هم پیروز میشدند، باز پیروزی اینها احتمالش صفر بود؛ الان احتمالش زیر صفر است. اینها قطعاً ضربه خواهند خورد؛ قطعاً بینی سعودی‌ها به خاک مالیده خواهد شد. ما با سعودی‌ها اختلافات متعدّدی در مسائل گوناگون سیاسی داریم؛ امّا این را همیشه میگفتیم که سعودی‌ها در کار سیاست خارجی‌شان یک وقار و متانتی نشان میدهند؛ این وقار و متانت را هم از دست دادند. چند جوان بی‌تجربه، امور آن کشور را در دست گرفتند و دارند آن جنبه‌ی توحّش را غلبه میدهند بر جنبه‌ی متانت و ظاهرسازی؛ این به ضررشان تمام خواهد شد. من هشدار میدهم به سعودی‌ها، از این حرکت جنایت‌آمیزی که در یمن میکنند باید دست بردارند؛ این در این منطقه قابل قبول نیست. آمریکا هم البتّه از آنها دفاع میکند، حمایت میکند؛ طبیعت آمریکا این است، در همه‌ی قضایا طرف ظالم را میگیرد؛ طرف آن چهره‌ی بد را میگیرد، به جای اینکه طرف مظلوم را بگیرد؛ این طبیعت آنها است، اینجا هم همان‌جور دارند عمل میکنند؛ ولیکن ضربه خواهند خورد، شکست خواهند خورد. حالا جنجال درست خواهند کرد که «ایران در کار یمن دخالت کرد»؛ بله، این دخالت است؛ اینکه ما نشسته‌ایم اینجا دو کلمه حرف میزنیم، این میشود دخالت؛ [امّا اینکه] هواپیماهای جنایتکارشان آسمان یمن را ناامن کرده‌اند، آن دخالت نیست! آنها برای یک چنین دخالتی، بهانه‌های ابلهانه برای خودشان جور میکنند؛ این بهانه‌ها، نه از لحاظ منطق بین‌المللی قابل قبول است، نه ملّتها میپذیرند، و نه خدا میپذیرد. بنابراین آنچه لازم است همین است؛ بایستی اینها هرچه زودتر دست از این جنایت و فاجعه‌باری بردارند. ملّت یمن یک ملّت بزرگی است، ملّت کهنی است، ملّت دیرینی است؛ هزاران سال سابقه دارد. این ملّت این ظرفیّت را دارد، این توانایی را دارد که بنشیند برای خودش تکلیف دولت را معیّن بکند. البتّه کسانی سعی کردند خلأ قدرت ایجاد کنند، جنجال درست کنند، مسائلی را که در لیبی متأسّفانه پیش آمده ــ که بسیار وضعیّت بد و رقّت‌باری امروز در لیبی هست ــ میخواستند همین اوضاع را در یمن [هم] به‌وجود بیاورند؛ خوشبختانه نتوانستند. جوانهای مؤمن، جوانهای علاقه‌مند و معتقدین به منهاج(۱۲) امیرالمؤمنین (علیه الصّلاة و السّلام) توانستند بایستند در مقابل اینها؛ شیعه و سنّی و شافعی و زیدی و حنفی و همه جورشان ایستاده‌اند در مقابل هجمه‌ی دشمن و ان‌شاءالله پیروز خواهند شد و پیروزی متعلّق به ملّتها است. پروردگارا! برادران ما در هر نقطه‌ی دنیا هستند پیروزشان بفرما؛ پروردگارا! دشمنان اسلام و دشمنان ملّتهای مسلمان را در هر نقطه‌ای که هستند مخذول(۱۳) و منکوب(۱۴) بفرما؛ پروردگارا! ما را با وظایفمان آشنا کن؛ ما را به وظایفمان عامل کن؛ روح مطهّر امام بزرگوار را با اولیائش محشور بفرما؛ ارواح طیّبه‌ی شهدا را با روح مطهّر حضرت صدّیقه‌ی طاهره (سلام الله علیها) محشور بفرما. والسّلام علیکم و رحمة‌الله و برکاته

۱) در این دیدار، شماری از مداحان و شعرا با قرائت اشعار، به ذکر فضائل و محامد فاطمه‌ی زهرا (سلام‌الله‌علیها) پرداختند.

۲) مرحوم علی آهی شاعر آئینی و مداح اهل‌بیت، شانزدهم فروردین سال جاری در سن ۸۷ سالگی در تهران درگذشت.

۳) مثنوی مولوی، دفتر پنجم

۴) ۱۳۷۲/۹/۱۴

۵) دیوان صغیر اصفهانی با اندکی تفاوت در برخی نسخه‌ها

۶) مستدرک الوسائل، ج ۱۲، ص ۱۴۲ (با اندکی تفاوت) «فرصتها را مغتنم بشمارید چرا که مانند ابر در حال گذر است»

۷) نهج‌الفصاحه، ص ۴۵

۸) اشاره به شعار سال ۱۳۹۴؛ «دولت و ملت؛ همدلی و هم‌زبانی»

۹) مثنوی مولوی، دفتر اول

۱۰) شانزدهمین اجلاس غیرمتعهدها، از هفتم تا یازدهم شهریور سال ۱۳۹۱ در تهران برگزار شد.

۱۱) خنده حضار

۱۲) راهِ آشکار

۱۳) خوار و ذلیل

۱۴) مغلوب

منبع:http://alghadir.kowsarblog.ir/

 نظر دهید »
10 اسفند 1393 توسط عترت سادات خاموشی

سلام بر تو بانویی که نامش تا همیشه بر تارک تاریخ می درخشد

سلام بر تو ای صدیقه شهیده ، پاره تن رسول خدا

سلام بر تو ای خلاصه جمال خداوند

سلام بر تو که ملائک ، هنوز ذکرشان را با نام تو متبرک می کنند .

سلام بر تو ای مادر آب ها

سلام بر تو که رودخانه های جهان ، راه دریا را با سر انگشت های هدایت تو پیدا می کنند

سلام بر تو که چشمه ها ، نام زلال تو را آواز می خوانند

سلام بر تو که گلها ، شکفتن را از تو آموخته اند و پرستوها پرواز را

سلام بر تو که تمام خاک ، از شرق تا غرب بارگاه توست

سلام بر تو که آفتاب را در دوازده آینه به وسعت آسمان تکثیر کردی

سلام بر تو که نام خدا را با دوازده قلم بر لوح خاک نوشتی

سلام بر تو که دوازده رود بی کران را تا کرانه ابدیت روانه کردی

سلام بر تو ، دختری که مادر پدر شد

سلام بر تو ، بانویی که در حمایت از مردترین ، مرد تاریخ ، شهادت را مردانه به جان خرید .

سلام بر تو ، مادری که قهرمان کربلا را دامان مهرش پرورش داد

و سلام بر تو بانویی که نامش تا همیشه بر تارک تاریخ می درخشد …

منبع : شبکه ثامن

 

 نظر دهید »

فاطمیه سلام الله علیها

10 اسفند 1393 توسط عترت سادات خاموشی

 

نگاه سرد مردم بود و آتش

صدا بين صدا گم بود و آتش

بجاي تسليت با دسته ي گل

هجوم قوم هيضم بود و آتش

***

گرفتي از مدينه گفتنت را

دريغ از من نمودي ديدنت را

ولي با من بگو ساعت به ساعت

چرا كردي عوض پيراهنت را

***

كمي از غسل زير پيرهن ماند

كمي از خون خشك بر بدن ماند

كفن را در بغل بگرفت و بو كرد

همان طفلي كه آخر بي كفن ماند

یازهرا سلام الله علیها

وبسایت شهید آوینی

 

 نظر دهید »

بصیرت در ولایت پذیری

13 آذر 1393 توسط عترت سادات خاموشی

آنان که فرصت را غنیمت شمردند: از عواملی که معدود افرادی را در جامعه منحط و خفته آن روز برجسته کرد و باعث شد که از امتحان سخت ولایت پذیری سرافراز بیرون آیند می توان عشق به ولایت و امامت، اعتقاد راسخ به سعادت اخروی، قدرت تمیز جریان حق و باطل و تبری جستن از دشمنان امام حسین (علیه السلام) را نام برد. این ویژگی ها، مهم ترین ویژگی های اصحاب امام حسین (علیه السلام) است که شهدای کربلا را از سایر مردم در رسیدن به فوز شرکت در حماسه حسینی متمایز ساختند.

اما در میان این عوامل، عامل نخست از اهمیت بسزایی برخوردار است چرا که شناخت دشمنان مقام ولایت و همچنین دشمنی با دشمنان امام از فروغ عشق و محبت خالصانه نسبت به امام حسین محسوب می شود. در نتیجه باید گفت ارتباط عاشقانه اصحاب امام حسین علیه السلام با آن حضرت، رمز وفاداری و پایمردی آنان در روز عاشورا و اساسی ترین معیار برتری آنان نسبت به همگنانشان بوده است. در این صحنه عجیب هستند افرادی که عشق وافر به امام حسین (علیه السلام) در وجودشان موج می زد اما سعادت حضور در رکاب ابا عبدا… را نیافتند و در حسرتی عظیم تا آخر عمر به سر بردند.

البته اینها افرادی اند که به امام خویش لبیک گفتند ولیکن مشیت الهی بر حضور آنها در عاشورا تعلق نگرفت. بصیرت اینان و ولایت مداری شان در فضای آلوده آن روز جهان اسلام قابل تحسین است. مطابق نقل سید بن طاووس، یزیدبن مسعود نهشلی از بزرگان بصره و از کسانی است که امام حسین (علیه السلام) به آنها نامه نوشته و ایشان را به یاری و لزوم اطاعت از اوامر خود دعوت کرده بود. یزیدبن مسعود، قبیله های بنی تمیم و بنی حنظله و بنی سعد را جمع کرد و پس از برشمردن رذالت ها و ضعف های یزید و طرح غصب حق ولایت توسط معاویه و یزید، به شرف و فضل امام اشاره کرد و گفت:

«… حسین بن علی (علیه السلام)، پسر دختر پیغمبر شما، مردی است شریف و اصیل و دارای رأی نیکو، فضل او قابل توصیف و علم او پایان پذیر نیست، او برای خلافت شایسته تر است … او بهترین والی و امامی است که خداوند به وسیله او حجت را بر شما تمام کرده و راه سعادت را به شما نشان داده است پس شما دیدگان خود را در برابر نور حق از دست ندهید و بدون شناختن راه هدایت خود را در گودالهای باطل نیفکنید. در جنگ جمل بود که صخر بن قیس لکه¬ی ننگ و خواری را به دامان شما افکند (شما را از یاری علی بازداشت) ولی امروز شماباید با یاری فرزند پیغمبر آن را شستشو دهید.» آنگاه برای امام نامه نوشت و از یاری بنی تمیم و بنی سعد به امام اطمینان داد. امام از خواندن این نامه بسی شاد شد و در حق او دعا کرد. سپس یزیدبن مسعود، همراه افراد خویش برای رفتن خدمت حسین (علیه السلام) و یاری او، مجهز و آماده شد ولی پس از حرکت از بصره، خبر شهادت حسین(علیه السلام ) را شنید و از این جهت بسیار گریه کرد و بی اندازه متأثر شد. ولایت، امتحانی سخت:

مولای متقیان امیرالمومنین علی (علیه السلام) در توصیف گذر زمان و مرور فرصت ها می فرماید:

الفرصه تمر مر السحاب فانتهزوا فرص الخیر(نهج البلاغه،حکمت 21) فرصت ها همچون ابرها می گذرند، پس فرصت های خیر را دریابید. آری، بسیار فرصت های طلائی در زندگی ممکن است پیش بیاید که غفلت موجب از دست رفتن آنها شود اما تنها انسان های زیرک و باهوش اند که از این رهگذر بهره می گیرند و می دانند آنچه باقی و پابرجاست بهره هایی است که از این فرصت ها گرفته می شود و اعمال خالصانه آدمی است. انسان مومن جویای فرصت های خیر و بهره مندی از آنان است. امتحان و آزمایش و ابتلاء به فتنه ها سنت الهی است وبنا برفرمایش قرآن در مورد همه انسان ها و امم جاری می شود:

أَحَسِبَ النَّاسُ أَنْ یتْرَكُوا أَنْ یقُولُوا آمَنَّا وَهُمْ لَا یفْتَنُونَ :آیا مردم پنداشتند که تا گفتند ایمان آوردیم رها می‏شوند و مورد آزمایش قرار نمی‏گیرند. در فتنه ها و ابتلائات ،تنها بصیرت جوئی و عمل به قرآن است که می تواند آدمی را نجات دهد. اما در میان ابتلائات سخت و در یک نگاه اجمالی به تاریخ امم درمی یابیم که یکی از مهمترین امتحانات، امتحان به ولایت است. این امتحان از همان خلقت آدم شروع می شود زمانی که شیطان از سجده در برابر خلیفه الله امتناع می کند و از آن سرباز می زند و در تمام طول تاریخ تا نمرودیان و فرعونیان و ظهر عاشورا و … ادامه می یابد و در همین مقطع زمانی ما نیز کسانی پیدا شدند که در عاشورای 88 به خون پاک فرزند زهرای اطهر آنچنان بی حرمتی کرده و از لوای ولایت بیرون رفتند و تا ابد منفور امت شدند و این امتحان همچنان ادامه دارد و همه انسان ها را مبتلا می سازد. اما بدا به حال آنان که روسیاهان این امتحانند که دل در گرو دنیا داده اند همانهایی که ابا عبدا… در توصیفشان می فرماید:

الناسُ عبیدُالدُّنیا وَالدّینُ لَعِقٌ عَلی اَلسِنَتهم یَحوطونَه مادرَّت مَعایِشُهُم فاذا مُحِصّوا بِالبَلاءِ قَلَّ الدَّیّانون: مردم بندگان دنیایند و دین لقلقه زبانشان گشته و تا زمانی که دنیای آنان را تأمین نماید بر گرد دین می گردند و وقتی بلایا رو آورد دینداران واقعی بسیار اندکند.

عاشوراء از نظر آزمون ولایت پذیری صحنه عجیبی است. در این صحنه کسانی را می بینیم که مشتاقانه برای امام نامه می نویسند و از ایشان تقاضای برعهده گرفتن زمام مسلمین را می کنند، در این صحنه کسانی همچون یزیدبن مسعود و منذربن جارود را می ینیم که امام به آنها نامه نوشته و آنان را به یاری می طلبد، کسانی چون عبدا…بن حر را می بینیم که امام شخصاً به حضور آنها می رسد و از آنها یاری می طلبد و کسانی همچون زهیربن قین را می بینیم که نماینده امام بر آنها حاضر می شود و آنان را به حضور می طلبد و البته عکس العمل اینان چقدر متفاوت است. گروهی با دیدن برق شمشیر امویان یا برق سکه های آنان میدان را خالی می کنند،

کسانی چون یزیدبن مسعود مشتاقانه به یاری امام می شتابد و کسانی چون منذربن جارود از ترس جان خویش نامه و نامه رسان امام را به عبیدا… بن زیاد تسلیم می کند، افرادی هم مثل عبیدا… بن حر که به دنبال رفاه و آسودگی خاطر و برکنار ماندن از سختی های روزگارند، تنها به پیشکش کردن اسب و شمشیر خود به امام، قناعت می کنند و … . این اختلافات در دیدگاهها و عدم تمیز جبهه حق از سوی بعضی و ترجیح مادیات و دنیاگرایی و راحت طلبی از سوی بعضی دیگر، یادآور انحطاط و فساد اخلاقی جامعه آ ن روز اسلام است که بنا به فرموده مقام معظم رهبری(حفظه الله)، اصلی ترین عامل شهادت فرزند رسول ا… است. روشن است که در جامعه ای که ولایت همچون نخ تسبیح، تمام افراد آن را در یک خط مستقیم حفظ و هدایت می کند فساد راهی ندارد. در چنین جامعه ای رهبر و ولی تنها یکی است و او همان الله(جل جلاله) است:

اللَّهُ وَلِی الَّذِینَ آمَنُوا… خداوند سرور کسانی است که ایمان آورده‏اند. این فساد و انحطاط در جامعه ای لانه می کند که طاغوتیان بر آن مسلط گشته و آن را از نعمت هدایت و ولایت واحد و حقیقی محروم ساخته اند و البته چند دستگی و تفرق و تشتت بر آن حاکم گشته است و رهبران متعدد بر آن فرمان می رانند:

وَالَّذِینَ كَفَرُوا أَوْلِیاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ کسانی که کفر ورزیده‏اند سرورانشان طاغوتند. این اولیاء، همان طاغوتیانی هستند که در مقابل صراط مستقیم و واحد ولایت قد علم کرده و جامعه را به هر سویی می کشند و این گونه است که فساد و تباهی و انحطاط بر چنین جامعه ای سایه افکنده و فقط رهبری واحد و الهی است که می تواند به چنین اجتماع پراکنده و مفسدی سروسامان بخشیده و آن را حفظ و هدایت کند. مولای متقیان حضرت علی علیه¬السلام به ولایت ناپذیری مردم عصر خود بارها اشاره کرده و شدیداً متأثر از آن است. برای نمونه در بیان حال خود پیش از بیعت می فرماید:

«فَنَظَرتُ فاِذا لَیسَ لِی مُعینٌ اِلّا اَهلُ بَیتی، فَضَنِنتُ بِهِم عَنِ المَوتِ و اَغضَیتُ عَلَی القَذَی و شَرِبتُ عَلَی الشُّحَا و صَبَرتُ عَلَی أخذِ الکَظَمِ و عَلی امَرَّ مِن طَعمِ العَلقَمِ :در آن موقع نگریستم، جز اهل بیت خویش کمکی نداشتم از سپردن آنان به کام مرگ خودداری کردم. چشم بر روی خاشاکی در دیدگانم بستم و زهراب اندوه ها را آشامیدم و بر فرو بردن خشم، بردباری ها کردم و بر هضم رویدادهایی تلخ-تر از طعم زهرآگین درخت علقم تحمل کردم. و در ضمن نامه به مردم مصر می فرماید:

«هنگامی که آن حضرت(رسول الله) از این دنیا درگذشت، مسلمانان پس از او در امر حکومت اختلاف و نزاع کردند. سوگند به خدا از دلم خطور نمی کرد که عرب پس از آن حضرت، حکومت را از خاندان او برگرداند و نه پس از رسول خدا آن را از من دور کند. این ولایت ناپذیری در زمان امام حسین (علیه السلام) تا به شهادت رساندن ولی زمان پیش می رود که به نودهایی از آن اشاره میکند

پیام های عاشورا.قسمت شانزدهم

 نظر دهید »

چگونه مي توان از عاشورا درس ولايت پذيري گرفت؟

13 آذر 1393 توسط عترت سادات خاموشی

چگونه مي توان از عاشورا درس ولايت پذيري گرفت؟

«يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا أَطيعُوا اللَّهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ فَإِنْ تَنازَعْتُمْ في شَيْ ءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَ الرَّسُولِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الآْخِرِ ذلِكَ خَيْرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْويلاً»؛ نساء (4)، آيه 59.
«اى كسانى كه ايمان آورده ايد! اطاعت كنيد خدا را! و اطاعت كنيد پيامبر خدا و اولو الأمر (-(اوصياى پيامبر)-) را! و هرگاه در چيزى نزاع داشتيد، آن را به خدا و پيامبر بازگردانيد (و از آنها داورى بطلبيد) اگر به خدا و روز رستاخيز ايمان داريد! اين (كار) براى شما بهتر، و عاقبت و پايانش نيكوتر است».
مقدمه
عبد صالح ؛ «…السَّلاَمُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْعَبْدُ الصَّالِحُ الْمُطِيعُ لِلَّهِ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِأَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ
صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِمْ …»
، (تهذيب الأحكام، ج 6، ص 65).
و مطيع در ولايت
همه ما به نوعى با مفهوم ولايت آشنا هستيم، نورى كه از مبدأ زلال هستى شروع شده و شعاع آن همگان را فرا گرفته است. در يك تقسيم بندى كلى انسان هاى تأثيرگذار، از دو دسته خارج نيستند: «ولايت پذير» و «ولايت گريز».
ولايت برّنده تر از الماسى است كه همه افعال، گفتار و حتى پندار ما را به دو شق تقسيم مى كند: «اطاعت» و «عصيان».
كربلا را مى توان از اين منظر نگريست و عاشورا را با اين نگاه بازخوانى كرد و سطر به سطر جستجو كرد تا نه تنها به بزرگترين قطعه شعر بلكه به بزرگترين قلّه شعور ولائى رسيد: والله ان قطعتموا يمينى و به ارتفاعى چشم دوخت كه حضرت مى فرمايد: و عن امام صادق يقنينى و اينجاست كه همه برگزيدگان بشريت از غير معصوم آرزوى رسيدن به آن را مى كنند و در حسرتش آه سرد مى كشند «…إِنَّ لِلْعَبَّاسِ عِنْدَ اللَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى مَنْزِلَةً يَغْبِطُهُ بِهَا جَمِيعُ الشُّهَدَاءِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ»، (بحارالأنوار، ج 22، ص 274، باب 5)..
به خدمت قرآن مى رويم تا از بهشت اطاعت شميمى را به مشام برسانيم.
اطاعت در لغت
در مفردات راغب آمده: طَوع به معناى پذيرش و سرسپارى است و ضد آن كراهت و نافرمانى است. بنابر تحقيق، در اطاعت سه ويژگى است:
1. ميل و رغبت،
2. خضوع و فروتنى،
3. انجام فرمان و دستور.
كاربرد واژه «طاعت» در قرآن

«وَ مَنْ تَطَوَّعَ خَيْراً فَإِنَّ اللَّهَ شاكِرٌ عَليمٌ»؛ بقره (2)، آيه 158..
«وَ قالُوا سَمِعْنا وَ أَطَعْنا، غُفْرانَكَ رَبَّنا وَ إِلَيْكَ الْمَصيرُ»؛ بقره (2)، آيه 285..
«وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ لِيُطاعَ بِإِذْنِ اللَّهِ»؛ نساء (4)، آيه 64..
«فَطَوَّعَتْ لَهُ نَفْسُهُ قَتْلَ أَخيهِ فَقَتَلَهُ فَأَصْبَحَ مِنَ الْخاسِرينَ»؛ مائده (5)، آيه 30..
«الَّذينَ يَلْمِزُونَ الْمُطَّوِّعينَ مِنَ الْمُؤْمِنينَ فِي الصَّدَقاتِ»؛ توبه (9)، آيه 79..
«ثُمَّ اسْتَوى إِلَى السَّماءِ وَ هِيَ دُخانٌ فَقالَ لَها وَ لِلْأَرْضِ ائْتِيا طَوْعاً أَوْ كَرْهاً قالَتا أَتَيْنا طائِعينَ»؛ فصلت (41)، آيه 11..

روايات تفسيرى
در تفسير برهان از ابن بابويه روايت كرده كه وى به سند خود از جابربن عبد اللَّه انصارى نقل كرده، كه گفت: وقتى خداى عزّ و جل آيه شريفه:
«يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ» را بر پيامبر گراميش محمدصلى الله عليه وآله نازل كرد. من به آن جناب عرضه داشتم: يا رسول اللَّه خدا و رسولش را شناختيم، اولى الأمر كيست؟ كه خداى تعالى اطاعت آنان را دوشا دوش اطاعت از تو قرار داده؟
فرمود: اى جابر آنان جانشينان من اند، و امامان مسلمين بعد از من اند، كه اولشان على بن ابى طالب و سپس حسن و آن گاه حسين و بعد از او على بن الحسين و آن گاه محمدبن على است، كه در تورات معروف به باقر است، و تو به زودى او را درك خواهى كرد، چون او را ديدار كردى، از طرف من سلامش برسان، و سپس صادق جعفربن محمد، و بعد از او موسى بن جعفر، و آن گاه على بن موسى، و بعد از وى محمدبن على، و سپس على بن محمد و آن گاه حسن بن على، و در آخر، هم نام من محمد است، كه هم نامش نام من است، و هم كنيه اش كنيه من است، او حجت خدا است بر روى زمين، و بقية اللَّه و يادگار الهى است در بين بندگان خدا، او پسر حسن على است، او است آن كسى كه خداى تعالى نام خودش را به دست او در سراسر جهان يعنى همه بلاد مشرقش و مغربش مى گستراند، و او است كه از شيعيان و اوليايش غيبت مى كند، غيبتى كه - بسيارى از آنان از اعتقاد به امامت او بر مى گردند - و تنها كسى بر اعتقاد به امامت او استوار مى ماند كه خداى تعالى دلش را براى ايمان آزموده باشد.
جابر اضافه مى كند عرضه داشتم: يا رسول اللَّه آيا در حال غيبتش سودى به حال شيعيانش خواهد داشت؟
فرمود: آرى به آن خدايى كه مرا به نبوت مبعوث فرمود شيعيانش به نور او روشن مى شوند، و در غيبتش از ولايت او بهره مى گيرند، همان طور كه مردم از خورشيد بهره مند مى شوند هر چند كه در پس ابرها باشد! اى جابر، اين از اسرار نهفته خدا است از اسرارى است كه در خزانه علم خدا پنهان است، تو نيز آن را از غير اهلش پنهان بدار، و جز نزد اهلش فاش مساز ر.ك: تفسير برهان، ج 1، ص 381، حديث 1.
.
و در تفسير عياشى ج 1، ص 252، حديث 173.
است كه در روايت ابى بصير از امام باقرعليه السلام آمده كه فرمود: آيه شريفه: «أَطِيعُوا اللَّهَ …» درباره على بن ابى طالب عليه السلام نازل شده.
من عرضه داشتم: مردم مى گويند اگر درباره على عليه السلام نازل شده چرا نام على و اهل بيتش در قرآن نيامده؟
امام ابو جعفرعليه السلام فرمود: به ايشان بگوييد به همان دليل كه خداى تعالى نماز را در قرآن مجيدش واجب كرده ولى نامى از سه ركعت و چهار ركعت نبرد، تا آن كه رسول خداصلى الله عليه وآله نماز را براى مردم تفسير كرد و به همان دليل كه حج را واجب كرد، ولى نفرمود: هفت طواف كنيد تا آن كه رسول خداصلى الله عليه وآله آن را تفسير فرمود: و همچنين خداى تعالى آيه: «أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ» را در باره على و حسن و حسين عليهما السلام نازل كرد ولى نام آنان را نبرد، اين رسول خداصلى الله عليه وآله بود كه فرمود: «من كنت مولاه فهذا على مولاه» هركس كه من به حكم «و اطيعوا الرسول» مولاى اويم، على به حكم «أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ» مولاى او است.
و نيز درباره همه اهل بيتش فرمود: اوصيكم بكتاب اللَّه، و اهل بيتى انى سالت اللَّه ان لا يفرق بينهما حتى يوردهما على الحوض فاعطانى ذلك ؛ «من شما را وصيت مى كنم به كتاب خداى تعالى و اهل بيتم، من از خداى تعالى خواسته ام بين آن دو را جدايى نيندازد، تا هر دو را كنار حوض، به من وارد كند، و خداى تعالى اين درخواستم را به من داد».
و نيز فرمود: پس شما اى مسلمانان به اهل بيت من چيز ياد ندهيد، كه آنان اعلم از شمايند، اهل بيت من شما را تا قيامت از هيچ باب هدايتى بيرون نمى كنند، و به هيچ ضلالتى داخل نمى سازند و اگر رسول خداصلى الله عليه وآله بيان نمى كرد كه اولى الامر چه كسانى هستند قطعاً آل عباس و آل عقيل و آل فلان ساكت نمى نشستند، و ادعاى خلافت و اولى الامرى مى كردند، ولى چون خداى تعالى در كتابش نازل كرده بود، كه «إِنَّما يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً» همه مى دانستند كه منظور از اهل بيت على و حسن و حسين و فاطمه عليهم السلام هستند، چون رسول خداصلى الله عليه وآله در خانه ام سلمه دست على و فاطمه و حسن و حسين عليهما السلام را گرفت و داخل كسائشان ر.ك: حديث كساء. كرد، و ام سلمه عرضه داشت: آيا من از اهل تو نيستم؟ فرمود: تو عاقبت بخيرى، ولى ثقل من و اهل من و اهل بيت من اينهايند (تا آخر حديث).
و در امالى شيخ آمده كه وى به سند خود از على بن ابى طالب روايت كرده كه فرمود: مردى از انصار به حضور رسول اللَّه صلى الله عليه وآله آمد، و عرضه داشت: يا رسول اللَّه من تاب جدايى از تو را ندارم وقتى به خانه ام مى روم همين كه به ياد تو مى افتم ديگر دستم به كار نمى رود در اين انديشه ام كه در روز قيامت كه تو داخل بهشت شده تا اعلى عليين بالا مى روى، من آن روز چه كنم؟ و يا نبى اللَّه آن روز چگونه بر فراق تو صبر كنم؟
در پاسخ اين مرد بود كه آيه شريفه زير نازل شد:
«وَ مَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَ الرَّسُولَ فَأُولئِكَ مَعَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ مِنَ النَّبِيِّينَ وَ الصِّدِّيقِينَ وَ الشُّهَداءِ وَ الصَّالِحِينَ وَ حَسُنَ أُولئِكَ رَفِيقاً».
رسول اللَّه صلى الله عليه وآله آن مرد را احضار كرده آيه شريفه را برايش خواند، و به همنشينى خود مژده اش داد.
و در تفسير برهان از ابن شهر آشوب از انس بن مالك از كسى كه او نامش را برده ولى انس فراموش كرده، از ابى صالح، از ابن عباس روايت آورده كه گفت: در آيه «وَ مَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَ الرَّسُولَ فَأُولئِكَ مَعَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ مِنَ النَّبِيِّينَ» منظور از نبيين محمدصلى الله عليه وآله و منظور از صديقين على است، كه اولين فردى بود كه رسول خداصلى الله عليه وآله را در دعوى نبوت تصديق كرد، و منظور از شهدا على و جعفر و حمزه و حسن و حسين عليهما السلام است.
تفسير آيه
اين آيات بى ارتباط با آيات قبلش نيست، از آيه «وَ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ لا تُشْرِكُوا بِهِ شَيْئاً…»، گويا در اين زمينه سخن دارد كه مردم را به سوى انفاق در راه خدا تشويق كند، تا زندگى همه طبقات حتى حاجتمندان از مؤمنين قوام يابد، و در همين زمينه كسانى را كه از اين عمل مشروع و واجب مانع مى شدند، و مردم را از آن بازمى داشتند مذمت مى كند و دنبال آن در اين آيات مردم را تشويق و تحريك مى كند به اين كه خدا را اطاعت كنند، و رسول و اولى الامر را نيز اطاعت كنند، و بدين وسيله ريشه هاى اختلاف و مشاجره و نزاع را قطع نموده، هر جا كه با يكديگر درگير شدند مسأله را به خدا و رسولش ارجاع دهند، و از نفاق بپرهيزند، چنين نباشند كه به ظاهر اظهار ايمان كنند ولى وقتى خدا و رسول بعد از ارجاع مسأله مورد اختلاف به ضرر يكى حكم كرد، ناراحت شوند، و كفر باطنيشان از اين كه تسليم حكم خدا شوند بازشان بدارد، و نيز تشويق مى كند به اين كه تسليم اوامر خدا و رسول باشند.
اطاعت خدا
بديهى است براى يك فرد با ايمان همه اطاعت ها بايد به اطاعت پروردگار منتهى شود، و هرگونه رهبرى بايد از ذات پاك او سرچشمه گيرد، و طبق فرمان او باشد، زيرا حاكم و مالك تكوينى جهان هستى او است، و هرگونه حاكميت و مالكيت بايد به فرمان او باشد «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ».
اطاعت پيامبرصلى الله عليه وآله
در مرحله بعد، فرمان به پيروى از پيامبرصلى الله عليه وآله مى دهد، پيامبرى كه معصوم است و هرگز از روى هوى و هوس، سخن نمى گويد، پيامبرى كه نماينده خدا در ميان مردم است و سخن او سخن خدا است، و اين منصب و موقعيت را خداوند به او داده است، بنابراين اطاعت از خداوند، مقتضاى خالقيت و حاكميت ذات او است، ولى اطاعت از پيامبرصلى الله عليه وآله مولود فرمان پروردگار است و به تعبير ديگر خداوند واجب الاطاعه بالذات است، و پيامبرصلى الله عليه وآله واجب الاطاعه بالغير و شايد تكرار اطيعوا در آيه اشاره به همين موضوع يعنى تفاوت دو اطاعت دارد «و اطيعوا الرسول» و مرحله سوم فرمان به اطاعت از اولواالامر مى دهد كه از متن جامعه اسلامى برخاسته و حافظ دين و دنياى مردم است. برگرفته از تفسير نمونه، ج 3، ص 435.
البته با امر به اطاعت خدا، لزوم اطاعت پيامبر نيز، فهميده مى شد، لكن پيامبر را جداگانه ذكر مى كند تا در بيان مطلب مبالغه اى باشد و جلو پاره اى از توهمات گرفته شود و كسى نگويد يا نپندارد كه اطاعت پيامبر مخصوص دستوراتى است كه در قرآن باشد. نظير اين آيه آيات ديگر است مثل:
سوره نساء آيه 80 «مَنْ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللَّهَ» يعنى كسى كه پيامبر را اطاعت كند. خدا را اطاعت كرده است.
و مثل سوره حشر، آيه 7 «ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا»؛ حشر (59)، آيه 7. يعنى آنچه پيامبر براى شما آورد بگيريد و آنچه شما را از آن نهى كرد، ترك كنيد».
و مثل سوره نجم، آيه 3 «وَ ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوى»؛ «او از روى هوس سخن نمى گويد».
همانطورى كه اطاعت پيامبر در حياتش واجب است، پس از مرگش نيز واجب است زيرا پيروى از شريعت او پس از مرگش بر همه مردم لازم است. بديهى است كه او همه جهانيان را به دين خود تا روز قيامت، دعوت كرد و رسالت او جهانى و همگانى است.
«وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ» در اين باره مفسران دو نظر دارند:
اطاعت اولى الامر
1. ابو هريره و ابن عباس بنا بر يكى از دو روايت ميمون و ابن مهران و سدى گويند: منظور هر امير و زمامدارى است نظر جبايى و بلخى و طبرى نيز همين است.
2. جابربن عبد اللَّه و ابن عباس بنا به روايت ديگر و مجاهد و حسن و عطا و جماعتى گويند: منظور علما است. برخى از آنها گفته اند: علما هستند زيرا در احكام و در موقع نزاع و اختلاف بايد به آنها رجوع كرد نه زمامداران. اين دو قول از عامه است.
لكن علماى ما از امام باقر و امام صادق عليه السلام روايت كرده اند كه: منظور از «اولى الامر» ائمه اهل بيت است كه خداوند طاعت ايشان را به طور مطلق واجب ساخته است همانطورى كه طاعت خدا و پيامبر را واجب گردانيده است. اطاعت مطلق شخص يا اشخاص در صورتى واجب مى شود كه معصوم باشند و ظاهر و باطن ايشان يكى باشد و از اشتباه و امر به كار زشت، مصون باشند. بديهى است كه علما و زمامداران چنين صفاتى ندارند و خداوند برتر از اين است كه مردم را به اطاعت بدون قيد و شرط افرادى امر كند كه مرتكب معصيت مى شوند يا ميان گفتار و كردارشان اختلاف است. شاهد اين مطلب اين است كه خداوند اطاعت او «اولى الامر» را در رديف اطاعت از پيامبر و خدا قرار داده است و اين خود نشان مى دهد كه «اولى الامر» از همه مردم بالاترند و پيامبر از ايشان برتر و خدا از همگى برتر است. بديهى است كه تنها ائمه بعدى از آل پيغمبر چنين مزيتى دارند. آنان كسانى هستند كه امامت و عصمت ايشان به ثبوت رسيده و تمام مسلمين بر بلندى رتبه و عدالت ايشان اتفاق دارند.
پيام ها
1. مردم بايد از رهبران الهى در قول و عمل پشتيبانى كنند «أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ».
2. اسلام مكتبى است كه عقايد و سياستش به هم آميخته است «أَطِيعُوا أُولِي الْأَمْرِ… إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الآْخِرِ».
3. سلسله مراتب در اطاعت بايد حفظ شود. «اللَّهَ»، «الرَّسُولَ»، «أُولِي الْأَمْرِ».
4. اولى الامر بايد همچون پيامبرصلى الله عليه وآله معصوم باشند، تا اطاعت از آنها در رديف اطاعت پيامبرصلى الله عليه وآله باشد «أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ».
6. نشانه ايمان واقعى، مراجعه به خدا و رسول، هنگام تنازع و بالا گرفتن درگيرى هاست «فَإِنْ تَنازَعْتُمْ».
7. يكى از وظايف حكومت اسلامى ايجاد وحدت و حل تنازعات است «فَإِنْ تَنازَعْتُمْ …».
8. دين كامل بايد براى همه ى اختلاف ها، راه حل داشته باشد «فِي شَيْ ءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَ الرَّسُولِ».
9. پذيرش فرمان از حكومت هاى غير الهى و طاغوت، حرام است «فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَ الرَّسُولِ».
10. اگر همه فرقه ها، قرآن و پيامبر را مرجع بدانند، اختلاف ها حل شده، وحدت و يكپارچگى حاكم مى شود «فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَ الرَّسُولِ».
11. مخالفان با احكام خدا و رسول و رهبران الهى، بايد در ايمان خود شك كنند «إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ…».
12. دورانديشى و رعايت مصالح درازمدّت، ميزان ارزش است «أَحْسَنُ تَأْوِيلاً».
ذكر مصيبت حضرت ابوالفضل عليه السلام
روز عاشورا روز تجلى كامل ولايت سيدالشهداء امام حسين عليه السلام است. صحيفه نور، ج 1، ص 216.
آنچه ياران و فرزندان امام حسين عليه السلام به عنوان ارمغانى بهتر از شهادت در روز عاشورا به دست آوردند كشف «رموز ولايت» سيدالشهداء بوده است لذا عاشورا نمايش جلوه اى از ولايت امام حسين اوست كه به عنوان مظهر ولايت حقيقت محمديه همانند چشمه اى جارى است كه آب حيات را به كام تشنگان فيض رحمت مى رساند.
مى بينيم كه اصحاب اباعبدالله الحسين عليه السلام مخصوصاً قمرهاشم اين فيض و اين امر را كشف كرده اند و اعلام كردند، اگر در كوى ولايت تو شهيد شويم به زندگى ابدى دست خواهيم يافت.
مراجعه مكرر حضرت ابوالفضل به امام حسين عليه السلام جهت اجازه گرفتن براى ميدان جنگ بهترين نمونه ولايت پذيرى است. اما امام حسين عليه السلام به آسانى به او اجازه نمى دهد و مى فرمايند تو پرچم دار من هستى! «انت صاحب لوائى» «اما پس از اينكه ياران يكى يكى شهيد شدند حضرت ابوالفضل خدمت مولا و امام خود آمد و عرضه داشت: لقد ضاق صدرى و سئمت الحيوة؛ «سينه ام تنگى كرده و از زندگى سير شده ام…».
امام حسين عليه السلام كه حال حضرت اباالفضل را اين گونه ديد به ايشان فرمود پس ابتدا برو براى بچه ها و اهل خيمه آب بياور؛ حضرت هنگام رفتن به شريعه با شجاعت و قهرمانى وارد شريعه فرات شدند. در حالى كه رجز مى خواندند:
هذا الحسين وارد المنون و تشر بين بارد المعين

«اينك حسين وارد ميدان جنگ شده است و تو آب سرد و گوارا را مى نوشى!».
آب روى آب ريخت و مشك را به دست گرفت. هنگام حركت به سوى خيمه ها و روبرو شدن با دشمن فرمود:
نَفْسى لِسِبط المُصطفى الطُّهرِ وَقى اِنّى اَنا العباس اَغْدُو بِالسَّقا

«جان من فداى فرزند پاك مصطفى باد منم عباس كه اين مشك را به سوى خيمه ها مى برم».
اما بعد از قطع دست راست، حضرت ابوالفضل ندا سر داد:
والله ان قعطتموا يمينى انى حامى ابدا عن دينى

و عن امام صادق اليقين نجل النبى الطاهر الامين

«به خدا سوگند اگر چه دست راست مرا قطع كرديد ولى من تا آنجا كه زنده هستم از آيين خودم دفاع مى كنم و از امام و پيشوايم كه در ايمان خود صادق است فرزند پيامبر پاك و امين است».
و هنگامى كه روى زمين قرار گرفت رو به امام و برادرش كرد و عرضه داشت: «عليك منى السلام يا اباعبدالله»

امام حسين عليه السلام خطاب به دشمن فرمود: لُعْنِتم و اُخزِيتُم بما قَد جَنيتُم سَتُصلَونَ ناراً حرّها قَدْ توقّدا؛ «از رحمت خدا دور افتاديد و خود را طعمه آتشى بس سوزان قرار داديد».
اى فرات از تو خجل تو از سكينه اى اميد دسته گل هاى مدينه

دختران فاطمه چشم انتظارند دل به روى خاك خيمه مى گذارند

تا كنار علقمه در خون نشستى از غمت پشت برادر را شكستى

لوح فشرده پرسمان، اداره مشاوره نهاد نمايندگي مقام معظم رهبري در دانشگاه ها،

 نظر دهید »

ولایت

12 آذر 1393 توسط عترت سادات خاموشی

از مهم ترين اصول اسلام، «ولايت» است. ولايت به معناى پذيرفتن رهبرى پيشواى الهى و نيز اعتقاد به اين كه امامان معصوم، پس از پيامبر اسلام، از سوى خداوند بر مردم ولايت دارند. نظام سياسى اسلام و شيوۀ حكومتى دين بر پايۀ ولايت است. «ولىّ خدا» حاكم الهى بر مردم است واطاعت او به عنوان «اولى الامر» واجب است.

ولايت، هم يك مسأله عاطفى و درونى نسبت به «اهل بيت» است، هم يك مسأله اعتقادى است؛ يعنى پيشوايى ائمه معصوم را از جانب خدا دانستن و به جانشينى آنان براى رسول خدا عقيده داشتن، هم يك موضوع سياسى است، يعنى شيوه و نظام حكومتى در اسلام، كه در عصر حضور، ولايت امر بر عهدۀ امامان است و در عصر غيبت، متعلّق به فقهاى عادل شيعه است.

ولايت بر مسلمين را امامان، حقّ خودشان مى دانستند و به غاصب بودن ديگران عقيده داشتند، چرا كه اين منصب الهى از سوى خدا براى ائمه تعيين شده است و پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله نيز بارها آن را اعلام داشته است.

آنان كه به ناروا بر مسند زعامتِ مسلمين و خلافت و جانشينى پيامبر تكيه زدند، وصيّت و فرمان پيامبر را زير پا گذاشتند. ولايت در اسلام بر پايۀ لياقت و صلاحيّت است و صالح ترين فرد براى زمامدارى مسلمانان امامان معصوم بودند. از اين رو امام حسين عليه السلام فرمود:

«وَ نَحْنُ اَهْلُ الْبَيْتِ اَوْلىٰ بِوَلاٰيَةِ هٰذَالْأَمْرِ عَلَيْكُمْ مِنْ هٰذَا الْمُدَّعيٖنَ مٰا لَيْسَ لَهُمْ» .

ما خاندان پيامبر بر تصدى اين‌امر (و خلافت و حكومت برشما) ازاين مدّعيان ناحق، سزاوارتريم.

عقيدۀ به اين ولايت، انسان مُوالى را در خطّ رهبرى «ولىّ خدا» قرامى‌دهد، اگر عشق مى‌ورزد، به ولىّ صالح است، اگر اطاعت و تسليم دارد، نسبت به او است، اگر نُصرت و يارى هم دارد، هديه به پيشواى الهى است و اگر مى‌جنگد، در ركاب و به فرمان حجّت خدا است و اين موهبتى است كه برخى يا اساساً چنين باورى ندارند، يا اگر عقيده به ولايت ائمّه هم داشته باشند، گاهى در عمل از انجام تكليفِ برخاسته از اين «ولايت پذيرى» سر باز مى‌زنند؛ يا در عمل، ولايت ظالمان را گردن مى‌نهند.

امام حسين عليه السلام در نامه‌اى كه به مردم بصره و بزرگان آن شهر نوشت، از جمله چنين فرمود:

«پس از آن، خداوند، پيامبرش را به سوى خويش برد، ولى مردم حكومت و خلافت را از ما گرفتند و ما براى جلوگيرى از تفرقه در امّت، چيزى نگفتيم، در حالى كه مى‌دانيم ما براى اين حقِ مسلّم، از كسانى كه آن را عهده‌دار شدند، شايسته‌تر و ذى حق‌تريم. . . اگر شنواى سخنم باشيد و فرمان مرا اطاعت كنيد، شما را به راه رشد و كمال، رهبرى مى‌كنم.»

در سخنانى كه در برخورد با سپاه حرّ داشت - كه گذشت - امام فرمود:

«فَاِنَّكُمْ اِنْ تَتَّقُوا وَ تَعْرِفوُا الْحَقَّ لِأَهْلِهِ يَكُنْ اَرْضىٰ لِلّٰهِ»

اگر تقوا داشته باشيد و «حق» را براى اهلش بشناسيد، خدا را بيشتر خشنود مى سازد.

امام، چون «ولايت» را حق خويش مى‌دانست، مردم را به‌سوى آن فرا مى‌خواند و به آن احتجاج مى‌كرد. پس از مرگ معاويه، وقتى والى مدينهه دستور يزيد، مى‌خواست از امام بيعت بگيرد، آن حضرت نپذيرفت. به فرزند زبير گفت: هرگز بيعت نخواهم كرد؛ چرا كه امر خلافت پس از برادرم حسن عليه السلام از آنِ من بود كه معاويه چنان كرد (و براى يزيد از مردم بيعت گرفت) : «لِأَنَّ الْأَمْرَ كٰانَ لىٖ مِنْ بَعْدِ اَخِى الْحَسَنِ عليه السلام. . .» .

در زيارتنامه ها گاهى لعنت بر كسانى آمده است كه ولايت آنان را انكار كردند «وَ اُمَّةٌ حَجَدَتْ وِلاٰيَتُكُمْ» . و خطاب به امام حسين عليه السلام بارها تعبير «مولا» به كار رفته است.

تداوم اين ولايت در عصرهاى پس از عاشورا، گردن نهادن به رهبرى خدايى و تسليم بودن در مقابل اولياء خدا و كسانى است كه در دين براى آنان «ولايت» قائل شده‌اند. اين باور و اعتقاد، بايد همۀ تلاش ها وجهتگيرى‌ها و موضعگيرى هاى انسان را در مسير «ولايت» قرار دهد و حركتِ انسانِ مُوالى، بر محور «ولايت» باشد.

از سرمايه هاى مهمّ نهفته در حركت عاشورا، معرفى «رهبرى صالح» به امّت اسلام و افشاى رهبران ناشايست است. فلسفه سياسى اسلام مبتنى بر اين محور است كه عهده‌دار رهبرى جامعه كسى باشد كه صلاحيّت هاى علمى، اخلاقى، حسب و نسب، مديريّت و قاطعيّت در او باشد. شناخت اين شايستگى ها دشوار است و گاهى هم در قضاوت هاى مردم، هوىٰ و هوس يا گرايش هاى خاص، تأثير مى گذارد. گزينش الهى برترين انتخاب است. خداوند براى رهبرى جامعۀ اسلامى امامان معصوم را به جانشينى رسول خدا، تعيين كرده است كه هم «معصوم» اند، هم در جهاتِ الگويى و دارا بودن كمالات لازم، پيشتاز و برتر از همه‌اند. اين خطّ سياسى در مسأله رهبرى از نقاط قوّت و امتياز شيعه است كه براى «رهبر» ، ويژگى هاى خاصّى را معتقد است، چه در مورد امامان معصوم، چه نسبت به فقهايى كه در عصر غيبت، عهده دار ولايت امر مى‌شوند

فرهنگ عاشورا,ج 1, محدثی، جواد,نشر معروف,قم,1376  ص214-216

 نظر دهید »

دو شرط ولایت پذیری

12 آذر 1393 توسط عترت سادات خاموشی

داشتن ایمان و بصیرت دو شرط در ولایت پذیری میباشد…

حال به بررسی این دو شرط در عاشورا و اصحاب امام علیه السلام می پردازیم

ایمان

تعبيرى، عشق و علاقه و ايمان خود را به آن حضرت اعلام كردند و جملگى گفتند:

«اَنْفُسَنٰا لَكَ الْفِدٰا نَقيكَ بِاَيْدِِينٰا وَ وُجُوهِنٰا، فَاِذٰا نَحْنُ قُتِلْنٰا بَيْنَ يَدَيْكَ نَكُونُ قَدْوَفَيْنٰا لِرَبِّنٰا وَ قَضَيْنٰا مٰا عَلَيْنٰا»

جانمان فداى تو باد! ما با چنگ و دندان از تو حمايت مى‌كنيم تا در پيش رويت كشته‌شويم؛ در آن صورت به پروردگارمان وفادار مانده‌ايم و وظيفهء خويش به فرجام برده‌ايم.

حتى در آن شب، به محمد بن بشير حضرمى خبر دادند كه پسرش در رى، اسيردست دشمن شده است و امام عليه السلام به او فرمود: «من بيعتم را از گردنت برداشتم، برو وپسرت را آزاد كن.» محمد پاسخ داد: «گرگ‌هاى بيابان مرا زنده زنده بخورند اگر از توجدا شوم!» امام عليه السلام پنج دست لباس كه هزار دينار مى‌ارزيد به او بخشيد و فرمود: «اين‌لباس‌ها را براى آزادى پسرت بفرست.»

ايمان و اعتقاد ياران امام چنان استوار بود كه تا آخرين نفس بر باورهاى خويش پاى‌فشردند و هرگز در ايمان و راهى كه برگزيده بودند، دچار ترديد نشدند در حالى كه برخى ازمقاتل نوشته‌اند، بيش از سى نفر از لشكريان عمر بن سعد به جبههء حق گرويدند.

بصيرت:

قرآن مجيد خطاب به رسول اكرم صلى الله عليه و آله مى‌فرمايد:

«قُلْ هٰذِهِ سَبِِيلِِى اَدْعُوا اِلَى اللّٰهِ عَلٰى بَصِِيرَةٍ اَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنِِى»

بگو: اين راه من است، من و پيروانم با بصيرت كامل [ديگران را] به سوى خدافرامى‌خوانيم.

اصحاب امام حسين عليه السلام از اين بصيرت قرآنى بهره‌اى كافى داشتند و به وظيفهء خويش‌به خوبى آگاه بودند ونيك مى‌دانستند كه چه مى‌كنند و فرجام كارشان به رستگارى‌مى‌انجامد. انس بن حرث كاهلى صحابى بزرگوار رسول خدا صلى الله عليه و آله است. او در روايتى،كه شيعه و سنى نقل كرده‌اند، گويد:


رسول اكرم صلى الله عليه و آله دربارهء يكى از ياران خاص خود به نام عمّار ياسر فرمود:

عمّار، سراسر، ايمان است و ايمان با گوشت و خونش عجين گشته است. و اين ويژگى‌در همهء ياران امام حسين عليه السلام به چشم مى‌آمد و يكايك آن مردان الهى سرآمد ايمان به‌خدا و پيامبر صلى الله عليه و آله بودند و آنچه آنان را چون براده‌هاى آهن به سوى مغناطيس عشق وايمان فرامى‌خواند، همين ايمان آتشين بود: ايمان به خدا، حسين عليه السلام ، درستى راه، جهادبا دشمنان خدا و سعادت راستين. در شب عاشورا، امام حسين عليه السلام در سخنانى، بيعت‌خويش را از گردن خويشان و يارانش برداشت و به آنان فرمود: «هركس از شما دست يكى ازافراد خاندان مرا بگيريد و از مهلكه دور شويد؛ زيرا هدف اصلى يزيديان من هستم و آنان باشما كارى ندارند.» سخنان رهبر حزب الله، چون جرقّه‌اى كه در انبار باروت افتد، سراپاى‌آنان را شعله‌ور ساخت و گويى محكى بود كه عيار ايمانشان را هويدا كرد و هر يك باانس با چنين شناختى با اباعبدالله عليه السلام همراه شد و او را يارى كرد تا به‌شهادت رسيد.

حبيب بن مظاهر نيز از اصحاب رسول خدا صلى الله عليه و آله است. او در سه جنگ صفين، جمل‌و نهروان، در ركاب اميرمؤمنان عليه السلام با دشمنانش جنگيد و از خواص آن حضرت و خازن‌علوم سرّى ايشان بود. حبيب بن مظاهر بسيار كوشيد تا براى يارى امام، سپاه گرد آورد ودر كوفه به يارى مسلم بن عقيل شتافت و از دست‌اندركاران بيعت مردم با مسلم بود.

بصيرت ژرف او را در رجزى كه مى‌خواند به خوبى مى‌توان باز يافت: اَنْتُمْ اَعَدُّ عُدَّةً وَ اَكْثَرُ وَنَحْنُ اَوْفٰى مِنْكُمُ وَ اَصْبَرُ وَ نَحْنُ اَعْلىٰ حُجَّةً وَ اَظْهَرُ حَقّاً وَ اَتْقٰى مِنْكُمُ وَ اَعْذَرُ

يعنى: شما[يزيديان‌] وسايل و افراد بيشتر داريد، ولى ما با وفاتر و صبورتر از شماييم‌و ما از حجّتى استوار برخورداريم و با تقواتر و محقتر از شماييم.

او در هنگام نبرد نيز بسيار خوش درخشيد و تلفاتى فراوان بر دشمن وارد ساخت.

شهادت اين سردار سلحشور و صحابى عارف، براى جبههء حق بسيار ناگوار بود؛ چنان كه‌امام از اين رويداد به خدا پناه برد و فرمود: «خود و اصحاب با وفايم را به حساب خداگذاشته‌ام.»

قيس بن مسهّر صيداوى در ميان راه مكه و كوفه، از سوى امام حسين عليه السلام مأموريت‌يافت كه نامه‌اى به مسلم بن عقيل و شيعيان كوفه برساند. قيس در نزديكى كوفه در كمين‌مأموران كوفه افتاد و پيش از اسارت، نامهء امام را نابود كرد تا به دست دشمنانش نيفتد.

عبرتهای عاشورا-ج1,جمعی از نویسندگانن,نمایندگی ولی فقیه در سپاه,تهران,1380 .ص111-113

 نظر دهید »

وفا رمز ولایت پذیری

12 آذر 1393 توسط عترت سادات خاموشی

از الفباى فرهنگ عاشورا «وفا» است و در قاموس شهداى كربلا جايگاه بلندى دارد.

وفا به معناى عمل به پيمان و ايستادگى بر سر قول و عهد و عمل به وظايف انسانى و اسلامى در قبال ديگرى، بخصوص «امام» و از برترين خصلتها و نشانۀ جوانمردى، خدا باورى، شرافت نفس و صدق و راستى است. به فرمودۀ على «ع» : «اشرف الخلايق الوفاء» .

عاشورا، صحنۀ وفا از يك سو و بى‌وفايى از سوى ديگر بود. سيد الشهداعلیه السلام در مسير كوفه، پس از شنيدن خبر شهادت نماينده‌اش قيس بن مسهر، با خواندن آيۀ «رِجٰالٌ صَدَقُوا مٰا عٰاهَدُوا اَللّٰهَ عَلَيْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضىٰ نَحْبَهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِرُ وَ مٰا بَدَّلُوا تَبْدِيلاً» (احزاب/ ٢٣ ) مقام وفاى او را بر شمرد.

شب عاشورا نيز، ياران خويش را صادقترين و باوفاترين ياران معرفى كرد (لا اعلم اصحابا اوفى و لا خيرا من اصحابى. . .) . آنان نيز در چند نبوت، وقتى امام بيعت خويش را برداشت و از آنان خواست كه بروند، يك صدا اعلام وفادارى كردند و امام خويش را تنها نگذاشتند. عباس بن على علیه السلام امان نامۀ دشمن را ردّ كرد و برادر را تنها نگذاشت. روز عاشورا نيز با لب تشنه به فرات رفت، امّا با ياد عطش سيد الشهدا و اطفال، آب ننوشيد.

بر خلاف جمعى از كوفيان كه بى‌وفايى كردند و پس از نامه نوشتن و دعوت كردن، به جنگ آن حضرت آمدند، عدّه‌اى هم جان بر سر پيمان باختند و فداى حسين «ع» شدند: و على الارواح التى حلّت بفنائك. . .»   امام حسين علیه السلام در خطبه‌هاى طول راه و روز عاشورا به «غدر» ، «خذلان» ، «نقض عهد» «خلع بيعت» ، «نكث» «غرور» ، و. . . كوفيان اشاره كرده، آنان را بر نقض بيعت و پيمان‌شكنى نكوهش كرده است.

سيد الشهدا علیه السلام ، خود بر پيمان خويش با خدا وفا كرد. در زيارتنامۀ او به تعبيراتى همچون «اشهد انك قد بلّغت و نصحت و وفيت و اوفيت»  بر مى‌خوريم. از زيارتنامۀ حضرت عباس علیه السلام نيز مى‌خوانيم: «و اشهد انّك. . . ممّن و فى ببيعته و استجاب له دعوته و اطاع ولاة امره. . .» و عاشورائيان ميثاق با خون شهدا مى‌بندند كه راه و پيامشان را فراموش نكنند.

مبادا عهد خود را واگذاريم امام خويش را تنها گذاريم
-عباس بن على علیه السلام ، كوفيان

فرهنگ عاشوراجلد: 1, محدثی، جواد,نشر معروف,قم,1376 .ص462-463

 نظر دهید »

ولایتمداری

12 آذر 1393 توسط عترت سادات خاموشی

شکی نیست که شهدای کربلا فدای ولی خدا شدند و قطعاً حماسه بی بدیل عاشورا بدون یاران اباعبدالله الحسین(علیه السلام) نمی توانست به این گونه زیبا و ماندگار در ذهن تاریخ ترسیم شود. با تامل در تاریخ اسلام درمی یابیم که اوج مسئله ولایت پذیری در تاریخ اسلام در حادثه کربلاست رخ داده است.

البته شاید گفته شود که امروز مثل آن روز جنگی در کار نیست که بتوان در مسیر کربلا حرکت کرد، اما شایسته است که نوع نگاه خود را به این مقوله تغییر دهیم.

باید بدانیم که اکنون دیگر شهادت مثل آن دوره در کار نیست، چرا که شرایط تغییر کرده، اما درسی که می توان و باید از عاشورا گرفت این است که آن طوری که شهدای کربلا ولایت­مدار بودند، ما نیز ولایت­مدار باشیم.

فرهنگ و ادبیات ولایی رفتارها و گفتارهای شهدای کربلا
با دقت در حادثه عاشورا در می یابیم که تمام رفتارها و گفتارهای شهدای کربلا در مسیر فرهنگ و ادبیات ولایی است، در این زمینه حتی می توان به رجزخوانی های شهدای کربلا نیز اشاره کرد که سرشار از حمایت و پشتیبانی از ولایت است.

در صحنه کربلا به تعبیری، همه باید فدای ولی خدا شوند تا درخت نوپای دین رشد کند و آنچه در آنجا مشاهده می‌شود، دقیقاً ترسیم عینی و ملموس ولایت مداری است.

البته باید اعتراف کرد که آنچه امروز بعنوان روح عاشورا منتقل شده و بر ان تاکید می شود، بیشتر جنبه حماسی و ظلم ستیزی این حادثه است، در حالی که موضوع ولایت‌مداری یکی از مبانی اصلی و جریان ساز در عاشورا است که باید بیش از پیش بر آن تاکید کرد.

اتفاقات عاشورا تبعیت بی چون و چرا از ولایت بود
بی شک آنچه در زندگی معصومین (علیه السلام) جاری است، خدای متعال آن را توسط پیامبر اسلام (صلی الله علیه و اله و سلم) در بین ما به ودیعه نهاده است.

منظور این است که اهل بیت (علیهم السلام) صرفاً یک عنوان نیستند، بلکه مجموعه‌ای از منش و روش و رفتار و گفتار هستند که باید تمامی آنها برای ما مایه عبرت و درس‌آموز باشد و با بهره گرفتن از این مبانی است که می‌توان در صراط مستقیم گام برداشت و مسیر حرکت تاریخ را به سمت درست تغییر داد.

با تامل در نهضت عاشورا در می یابیم که آنچه در عاشورا اتفاق افتاد، تبعیت بی چون چرا از ولایت بود؛ آنگونه که عاشوراییان کوشیدند به فلسفه اصلی ولایت دست یابند و بر همان اساس هم حیات جاودان خود را در پیوند با اصل ولایت دیدند.

در واقع لازم است کلمات و جملات ولی را ابتدا بفهمیم و سپس و کامل اجرا کنیم و تا این کار را نکنیم، فایده­ای از دریافت ظاهری گفتار ائمه متوجه ما نمی‌شود، در بین اعمال ائمه اطهار، بدون شک مهم­ترین عملی که باید درک و دریافت کرد، قیام امام حسین (علیه السلام) است، که آن را از چند زاویه می توان مهم قلمداد کرد.

یکی به دلیل اهمیت مسئله شهادت در اسلام و به‌ویژه شهادت ایشان که به اذن خدا و به همین واسطه، عالی‌ترین نوع شهادت بود و دیگر اینکه در مکتب عاشورا شهیدانی پرورش یافتند که هویت خویش را در پیوستگی با عنصر ولایت تعریف کرده بودند.

زنجیره وجود عالم هستی بدون امام از هم جدا می‌شود
هر وقت امام نباشد، زنجیره وجود عالم هستی از هم جدا می شود، لذا کسی که امام شناس باشد، قطعاً ولی شناس نیز خواهد بود، چرا که می داند بدون وجود ولی حرکت در مسیر زندگی دشوار است و این ولایت است که به حرکت، معنا و هدف می‌بخشد.

نمونه تسلیم بی چون و چرا در مقابل ولی، حضرت زینب(سلام الله علیها) بود که در سرتاسر وجودش تابع محض ولایت بود، و ولایت پذیری زینب(سلام الله علیها) را نباید از دیدگاه عاطفی و روابط نسبی بررسی کرد؛ چرا که در اینجا مسئله اطاعت ماموم از امام مطرح است.

در اینجا حضرت زینب (سلام الله علیها) به عنوان یک زن نقش فردی را بازی می‌کند که برای حفظ جان ولی امر، هرگونه خطری را پذیرا باشد و از دشمنان نترسد.

حضرت زینب(سلام الله علیها) حتی در سوگنامه‌هایی که می‌سراید نیز از یکسو از گفتن جملات سست و زننده پرهیز می کند، و از دیگر سو می‌کوشد تا الفاظی را استفاده کند که به نوعی معرف و توصیف‌گر شخصیت و منزلت اهل بیت (علیهم السلام) به‌ویژه امام حسین (علیه السلام) باشد.

مسل‌بن‌عقیل نمونه بارز و مشخص فرد ولایت‌مدار
یکی از شخصیت‌هایی که در شکل‌گیری حادثه عاشورا موثر است و رفتار و گفتار او نمونه بارز و مشخص فرد ولایت مدار است، حضرت مسلم بن عقیل است.

در واقع وقتی نامه‌های فراوانی از سوی مردم کوفه برای امام حسین (علیه السلام) فرستاده شد و حضرت را به کوفه دعوت کردند، امام (علیه السلام) پسر عموی خود، مسلم بن عقیل را با دو نفر دیگر روانه کوفه کرد تا در صورتی‌که شرایط برای حضور حضرت مهیا باشد پس از نیازسنجی به طرف کوفه حرکت کند.

نکته قابل توجه در مساله ولایت پذیری از امام عصر (علیه السلام) توسط مسلم بن عقیل این نکته است که ایشان دستور و سفارش ولی امر خود را تا پای جان و حتی با پذیرش با شهادت لبیک می گوید.

به نوعی می توان نتیجه گرفت که مساله مسلم به عقیل در باب ولایت پذیری از دو منظر قابل تامل است، اول اینکه ایشان خود به تمام معنا مفهوم ولایت پذیری را به منصه ظهور رساند و الگویی جاودان در زمینه ولایت مداری هستند، و از سویی دیگر مردم کوفه می توانستند با تبعیت از فرستاده امام حسین (علیه السلام) که همان مسلم به عقیل بود، می توانستند از آزمونی بزرگ سربلند بیرون بیایند؛ چرا که در آن مقطع تاریخی، پذیرش شرایط مسلم از سوی کوفیان به منزله قرار گرفتن مردم کوفه زیر چتر ولایت امام حسین(علیه السلام) بود؛ که متاسفانه در این امتحان مردود و برای همیشه مصداقی برای ولایت گریزی مطرح شدند.

نویسنده: حجت الاسلام سیدنورالله موسوی‌نیا، مدیرکل تبلیغات اسلامی استان بوشه.سایت اینده روشن

 نظر دهید »

ولایت پذیری-ولایت گریزی-ولایت ستیزی

12 آذر 1393 توسط عترت سادات خاموشی

ولایت پذیری درکربلا

تعبیر مقام معظم رهبری به بهترین شکل بیانگر وفای اصحاب سیدالشهدا(علیه السلام) است. ایشان فرمودند: غدیر عاشورای عوام بود و عاشورا غدیر خواص، در غدیر با آنکه بیعت کردند جفا کردند و در عاشورا با آنکه بیعت از آنان برداشته شد وفا کردند.واقعیت امر همان است که رهبر انقلاب فرمودند.

اما مصادیق ولایت پذیری در عاشورا چه بود؟ در پاسخ باید گفت: ولایت پذیری یعنی خود را ندیدن و مطیع امر ولی امر بودن و سعادت را در اطاعت دیدن، ولایت پذیری یعنی وقتی هدف را مطلوب مولا دیدند از مرگ در راه این هدف نهراسند چنانکه حضرت علی اکبراین گونه بود چنانکه از پدر پرسید آیا ما برحقیم؟ پدر فرمود آری و او گفت پس از مردن باکی نیست. (ابصارالعین ص86) این پاسخ علی اکبر یعنی اوَلا حق آن چیزی است که امام تعریف کند ثانیاً برای رسیدن به حق اگر لازم باشد باید جان داد وثالثاً در اطاعت از مولا تا دادن جان شیرین باید پیش رفت، این یعنی ولایت پذیری یعنی اطاعت محض یعنی سعادت را در شهادت دیدند، ولایت پذیری یعنی باید احساس خودرا در خدمت ولایت قرار دارد یعنی جایی که امر مولا باشد محبت برادر و خواهری در حاشیه قرار می گیرد یعنی وقتی مقابل چشمان خواهر برادرش را به بی رحمانه ترین شکل می کشند اما آن برادر ولی امر او باشد و به او دستور بدهد که به خیمه برگردد او بدون درنگ امر مولا را اطاعت کند چنانکه حضرت زینب (سلام الله علیها) این گونه بود (لهوف 142) ولایت پذیری یعنی حیاتی بعد از ممات امام خود نخواهد و با آنکه ولی امر بیعت را از او برداشت بگوید ما چنین نخواهیم کرد و خدا ما را پس از توزنده نگه ندارد (طبری2/238) چنانکه عباس این گونه گفت ولایت پذیری یعنی در اوج شجاعت و دلیری بودن و برای نبرد بی تابی کردن اما آنگاه که ولی امر دستور به آوردن آب می دهد اطاعت بکند (حماسه کربلا ص288) ولایت پذیری یعنی تشنه باشی و در کنار آب اما آب نوشیدن را پیش از سیراب شدن مولایش بر خود حرام کند و بگوید والله ماهذافعال دینی (مقتل العباس، مقرم ص186) ولایت پذیری یعنی هیچ نگاهی به خود نکند و برای خود پس از مولایش ارزشی نبیند و بگوید، یا نفس من بعد الحسین هونی و بعده لا کنت ان تکونی(حماسه کربلاص292) ولایت پذیری یعنی اینکه چنان یقین به هدف مولای خود داشته باشد که نه یکبار بلکه اگر صد بار زنده شود و کشته شود و باز زنده شود در رکاب امامش بجنگد (لهوف ص119)این مفهوم ولایت پذیری است نگوییم که اینان امامزادگان بودند و طبیعی بود که چنین ولایت پذیر باشند زیرا حسین اگر برادری مانند عباس داشت برادرانی مانند محمد بن حنیفه و عمر اطرف نیز داشت که به همراه امامشان نیامدند تلخ تر آنکه عمر اطراف اوَل کسی باشد که با عبدالله بن زبیر بیعت کند (منتهی الاآمال بخش ذکر اولاد ذکور امیرالمومنین).

 

ولایت گریزی در کربلا

ولایت گریزی یعنی جهل به مقام امامت ویا آنکه امام را تا آنجا که به نفع او سخن بگوید پذیرا باشد و شاید اساسا او را امام نداند و یا امر او را مطاع نپندارد ولایت گریزی یعنی در مقابل امام موضع گرفتن و سخن خود را بالاتر از او دانستن، ولایت گریزی یعنی به امام خود بگوید تو را از فرزندانم بیشتر دوست دارم اما نه خود می آیم نه فرزندانم را می فرستم چون هم تو کشته می شوی وهم فرزندانم. چنانکه محمد (لهوف ص84 به نقل از رسائل کلینی- ترجمه الامام الحسین ص61) ولایت گریزی یعنی به امام حق بگویی اجتماع مسلمین را برهم مزن و در مقابل امامت خروج نکن چنانکه عبدالله بن عمر وعمرة دختر عبدالرحمن گفته اند (فتوح- ابن اعثم 5/43-42) ولایت گریزی یعنی تا نیمه های راه بیاید فرزندانش را بفرستد اما خود نیاید مانند عبدالله بن جعفرکه چنین کرد (طبری 5/387) و ولایت گریزی یعنی از امام خود دعوت کنند، نامه ها بفرستند،ازمردم تعهد بگیرند که پیمان شکنی نکند اما خود نخستین پیمان شکنان باشند آنگونه که سلیمان بن صرد خزاعی بود. (طبری5/261-260).

 

 


ولایت ستیزی در کربلا

نگاه سومی که در عاشورا به ولایت بود تهاجم و مقابله با امام بود،ابن سعد می گوید می دانم که پسر فاطمه­ای و نوه­ی رسول خدا اما با تو می جنگم تا به حکومت ری برسم. (الفتوح2/372)ولایت ستیزی یعنی شمر بگوید با آنکه می دانم پدر و مادر وجد تو بهترین خلائقند اما باید تورا بکشم.(پیشین) ولایت ستیزی یعنی کوفیانی که نامه­ی لبیک یا حسین نوشته بودند در کربلا در مقابل امام بایستند ونامه هایشان را انکار کنند. (تاریخ یعقوبی2/244) ولایت ستیزی یعنی حتی بر بدن قطعه قطعه شده رحم نکنند و با اسبهای تازه نعل شده بر بدن او بتازند و استخوان صدر و ظهر را یکی کنند. (لهوف ص162) ولایت ستیزی یعنی یزیدی که خود پدر و جدش هرگز مسلمان نشدند و نبودند درمقابل امام حق­بایستند و با چوب خیزران بر لب و دندان او بزند و مستانه بخندد و شعر «لیت اشیاخی ببدر شهدوا» بخواند (فتوح 5/11) ولایت سیزی یعنی همان خط سیر ابوسفیانها و ابوجهلها و یعنی چیدن میوه تلخی که در سایه بان نبی ساعده (سقیفه) کاشته شد.

 

تحلیل و نتیجه:

از آنچه نگاشته شد دانسته می شود که هر دریایی راشان نگهداری گوهر نیست و هر زمینی راشایستگی پذیرش باران نیست چنانکه هر دلی را شایسته پذیرش ولایت نیست ودر می یابیم که فراریان احدازخود اشخاصی مانند عبدالله بن عمر را به جا گذاردند تا فراریان عاشورا باشند و مشرکان که در جنگ احد با رسالت نبی مکرم اسلام می جنگیدند از خود یادگارانی مانند یزید به جا گذاردند تادر عاشورا با ولایت سبط احمد بجنگد. و جان نثاران احد ازخود یادگارانی مانند عباس بن علی به جای گذاردند تا با جان از امام خود در عاشورا دفاع کنند و این یعنی در هر زمانی احد و عاشورا تکرار شدنی است و ولایت پذیران به فوز عظیم رسیدند و چون گوهری کمیاب شدند و ولایت گریزان به ندامت کشیدند و توَاب شدند ولایت ستیزان تا ابدیت زمان معدوم و در خواب شدند، همانطور که احد در عاشورا تکرار شد عاشورا نیز در هر زمانی تکرار می شود و هماره این سه گروه عرصه گردانان عاشورا هستند،اطاعت از ولی امریعنی فوز عظیم یعنی شهادت در رکاب امام حسین، اما پیمان شکنی و ولایت گریزی یعنی همان کاری که با مسلم کردند همان را بر سر حسین بیاورند، کوفیان اگر به نائب امام زمان خود یعنی مسلم خیانت
نمی کردند و پیمان نمی­شکستند در عاشورا نیز پیمان شکنی نمی کردند آنها چون با مسلم پیمان شکنی کردند آن جرات را پیدا کردند که در مقابل امام زمانشان حسین نیز بایستند، اکنون نیز هرکه درمقابل ولی امرخود و نائب امام زمان خود بایستد و پیمان شکنی کند تردیدی نیست که او در مقابل امام زمان خود نیز خواهد ایستاد. این درس جاودان عاشوراست. قال تبارک الله و تعالی: اَنا هدیناه السبیل،اماشاکرا و اما کفورا (انسان3).

منبع:فرهنگ اسلام در خانه

 نظر دهید »
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
  • 6
خرداد 1404
شنبه یکشنبه دوشنبه سه شنبه چهارشنبه پنج شنبه جمعه
 << <   > >>
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30
31            

مدرسه علميه الغدير تهران

ظهور او مفهوم صبر عليست....اَللّهُمَّ عجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج

shayadbebarebaron

  • خانه
  • موضوعات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • عمومی
  • مقالات
  • پایان نامه
  • شهید
  • بانوی کرامت
  • پیامهای عاشورا-ولایت پذیری
  • پیامهای عاشورا-ولایت پذیری
  • پیامهای عاشورا-ولایت پذیری
  • پیامهای عاشورا-ولایت پذیری
  • پیامهای عاشورا-ولایت پذیری

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟

محتواها

  • فاطمیه سلام الله علیها
  • بصیرت در ولایت پذیری
  • چگونه مي توان از عاشورا درس ولايت پذيري گرفت؟
  • ولایت
  • دو شرط ولایت پذیری
  • وفا رمز ولایت پذیری
  • ولایتمداری
  • ولایت پذیری-ولایت گریزی-ولایت ستیزی
  • الگو دختران ایرانی
  • فداها ابوها خطاب به حضرت معصومه سلام الله علیها
  • علم و آگاهی در سبک زندگی
  • مقام دختران به برکت حضرت معصومه سلام الله علیها
  • الفباي فرهنگ معصومه (سلام الله عليها)
  • مناسب ترین الگوبرای دختران در سبک زندگی حضرت معصومه سلام الله علیها
  • عبادت و بندگی و سبک زندگی حضرت معصومه سلام الله علیها
  • اخلاق و سبک زندگی حضرت معصومه سلام الله علیها
  • احادیث و سبک زندگی حضرت معصومه سلام الله علیها
  • ایمان و عمل صالح در سبک زندگی حضرت معصومه سلام الله علیها
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس