ولایت
از مهم ترين اصول اسلام، «ولايت» است. ولايت به معناى پذيرفتن رهبرى پيشواى الهى و نيز اعتقاد به اين كه امامان معصوم، پس از پيامبر اسلام، از سوى خداوند بر مردم ولايت دارند. نظام سياسى اسلام و شيوۀ حكومتى دين بر پايۀ ولايت است. «ولىّ خدا» حاكم الهى بر مردم است واطاعت او به عنوان «اولى الامر» واجب است.
ولايت، هم يك مسأله عاطفى و درونى نسبت به «اهل بيت» است، هم يك مسأله اعتقادى است؛ يعنى پيشوايى ائمه معصوم را از جانب خدا دانستن و به جانشينى آنان براى رسول خدا عقيده داشتن، هم يك موضوع سياسى است، يعنى شيوه و نظام حكومتى در اسلام، كه در عصر حضور، ولايت امر بر عهدۀ امامان است و در عصر غيبت، متعلّق به فقهاى عادل شيعه است.
ولايت بر مسلمين را امامان، حقّ خودشان مى دانستند و به غاصب بودن ديگران عقيده داشتند، چرا كه اين منصب الهى از سوى خدا براى ائمه تعيين شده است و پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله نيز بارها آن را اعلام داشته است.
آنان كه به ناروا بر مسند زعامتِ مسلمين و خلافت و جانشينى پيامبر تكيه زدند، وصيّت و فرمان پيامبر را زير پا گذاشتند. ولايت در اسلام بر پايۀ لياقت و صلاحيّت است و صالح ترين فرد براى زمامدارى مسلمانان امامان معصوم بودند. از اين رو امام حسين عليه السلام فرمود:
«وَ نَحْنُ اَهْلُ الْبَيْتِ اَوْلىٰ بِوَلاٰيَةِ هٰذَالْأَمْرِ عَلَيْكُمْ مِنْ هٰذَا الْمُدَّعيٖنَ مٰا لَيْسَ لَهُمْ» .
ما خاندان پيامبر بر تصدى اينامر (و خلافت و حكومت برشما) ازاين مدّعيان ناحق، سزاوارتريم.
عقيدۀ به اين ولايت، انسان مُوالى را در خطّ رهبرى «ولىّ خدا» قرامىدهد، اگر عشق مىورزد، به ولىّ صالح است، اگر اطاعت و تسليم دارد، نسبت به او است، اگر نُصرت و يارى هم دارد، هديه به پيشواى الهى است و اگر مىجنگد، در ركاب و به فرمان حجّت خدا است و اين موهبتى است كه برخى يا اساساً چنين باورى ندارند، يا اگر عقيده به ولايت ائمّه هم داشته باشند، گاهى در عمل از انجام تكليفِ برخاسته از اين «ولايت پذيرى» سر باز مىزنند؛ يا در عمل، ولايت ظالمان را گردن مىنهند.
امام حسين عليه السلام در نامهاى كه به مردم بصره و بزرگان آن شهر نوشت، از جمله چنين فرمود:
«پس از آن، خداوند، پيامبرش را به سوى خويش برد، ولى مردم حكومت و خلافت را از ما گرفتند و ما براى جلوگيرى از تفرقه در امّت، چيزى نگفتيم، در حالى كه مىدانيم ما براى اين حقِ مسلّم، از كسانى كه آن را عهدهدار شدند، شايستهتر و ذى حقتريم. . . اگر شنواى سخنم باشيد و فرمان مرا اطاعت كنيد، شما را به راه رشد و كمال، رهبرى مىكنم.»
در سخنانى كه در برخورد با سپاه حرّ داشت - كه گذشت - امام فرمود:
«فَاِنَّكُمْ اِنْ تَتَّقُوا وَ تَعْرِفوُا الْحَقَّ لِأَهْلِهِ يَكُنْ اَرْضىٰ لِلّٰهِ»
اگر تقوا داشته باشيد و «حق» را براى اهلش بشناسيد، خدا را بيشتر خشنود مى سازد.
امام، چون «ولايت» را حق خويش مىدانست، مردم را بهسوى آن فرا مىخواند و به آن احتجاج مىكرد. پس از مرگ معاويه، وقتى والى مدينهه دستور يزيد، مىخواست از امام بيعت بگيرد، آن حضرت نپذيرفت. به فرزند زبير گفت: هرگز بيعت نخواهم كرد؛ چرا كه امر خلافت پس از برادرم حسن عليه السلام از آنِ من بود كه معاويه چنان كرد (و براى يزيد از مردم بيعت گرفت) : «لِأَنَّ الْأَمْرَ كٰانَ لىٖ مِنْ بَعْدِ اَخِى الْحَسَنِ عليه السلام. . .» .
در زيارتنامه ها گاهى لعنت بر كسانى آمده است كه ولايت آنان را انكار كردند «وَ اُمَّةٌ حَجَدَتْ وِلاٰيَتُكُمْ» . و خطاب به امام حسين عليه السلام بارها تعبير «مولا» به كار رفته است.
تداوم اين ولايت در عصرهاى پس از عاشورا، گردن نهادن به رهبرى خدايى و تسليم بودن در مقابل اولياء خدا و كسانى است كه در دين براى آنان «ولايت» قائل شدهاند. اين باور و اعتقاد، بايد همۀ تلاش ها وجهتگيرىها و موضعگيرى هاى انسان را در مسير «ولايت» قرار دهد و حركتِ انسانِ مُوالى، بر محور «ولايت» باشد.
از سرمايه هاى مهمّ نهفته در حركت عاشورا، معرفى «رهبرى صالح» به امّت اسلام و افشاى رهبران ناشايست است. فلسفه سياسى اسلام مبتنى بر اين محور است كه عهدهدار رهبرى جامعه كسى باشد كه صلاحيّت هاى علمى، اخلاقى، حسب و نسب، مديريّت و قاطعيّت در او باشد. شناخت اين شايستگى ها دشوار است و گاهى هم در قضاوت هاى مردم، هوىٰ و هوس يا گرايش هاى خاص، تأثير مى گذارد. گزينش الهى برترين انتخاب است. خداوند براى رهبرى جامعۀ اسلامى امامان معصوم را به جانشينى رسول خدا، تعيين كرده است كه هم «معصوم» اند، هم در جهاتِ الگويى و دارا بودن كمالات لازم، پيشتاز و برتر از همهاند. اين خطّ سياسى در مسأله رهبرى از نقاط قوّت و امتياز شيعه است كه براى «رهبر» ، ويژگى هاى خاصّى را معتقد است، چه در مورد امامان معصوم، چه نسبت به فقهايى كه در عصر غيبت، عهده دار ولايت امر مىشوند
فرهنگ عاشورا,ج 1, محدثی، جواد,نشر معروف,قم,1376 ص214-216